فال

از بخش بیت تصادفی سایت گنجور تفألی می‌زنم بر سرتاسر شعر کهن فارسی

هفت بیت به تصادف از این گلستان تقدیم شما باد


پیش زاهد از رندی دم مزن که نتوان گفت
با طبیب نامحرم حال درد پنهانی
حافظ

رضوان مگر سراچه فردوس برگشاد
کاین حوریان به ساحت دنیا خزیده‌اند
سعدی

آخر چه شده‌ای برگ گل تازه که دیدار
از بلبل بی برگ و نوا باز گرفتی
سلمان ساوجی

وجود ما به امید نوازش تو بس است
که احتیاج به یک ذره کیمیا دارد
محتشم کاشانی

گذشت کار من و یار شهریارا لیک
در این میان غزلی ماند شاهکار از من
شهریار

دل سرگشته حیران ما را
نشانی در رهی بنما، کجایی؟
عراقی

---

در این گلستان هر گل بویی دارد

موافقین ۱ مخالفین ۰

به حق دو زبان

در میانه وبگردی در اینجا رسیدم به سخنی از مارتین لوترکینگ که گفته بود:

اگر نمی‌توانید پرواز کنید، بدوید، اگر نمی‌توانید بدوید، راه بروید، اگر نمی‌توانید راه بروید، روی زمین بخزید، اما هر کاری می‌کنید، چیز مهم، تلاش برای حرکت رو به جلو است.

مرا به یاد این بیت از مثنوی معنوی انداخت که مولانا می‌فرماید:

لنگ و لوک و خفته‌شکل و بی‌ادب
سوی او می‌غیژ و او را می‌طلب

سعدی هم می‌گوید:

به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل
و گر مراد نیابم به قدر وسع بکوشم

همه و همه این تکرارها برای یادآوریست(قلم/۵۲) و گرنه همگی از روز اول همه چیز را می‌دانیم.

---

پی‌نوشت: (در شهر من) وقتی دو نفر همزمان حرفی را به زبان می‌آورند. می‌گویند به حق دو زبان

موافقین ۱ مخالفین ۰