۱۵ مطلب با موضوع «کتاب» ثبت شده است

دست گرمی شماره یک

بعد از مدت‌ها ننوشتن، نوشتن یک متن منسجم و یکپارچه برایم ممکن نیست به خصوص برای منی که وقتی انگشتانم به نوشتن گرم بودند هم از پسش بر نمی‌آمدم. پس به بزرگواری خودتان این چند پاره را قبول بفرمایید.

الف) چون می‌دانم اکثر شماها حوصله خواندن تا آخرش را ندارید همین اول باید بگویم که طاقچه‌ی گرامی کتاب گرانسنگ پیرپرنیان اندیش را آن هم با با قیمتی ارزان که با تخفیف ۵۰ درصدی‌اش ارزان‌تر هم می‌شود عرضه کرده است، دم طاقچه و دم نشر سخن گرم. قطعا هستند کسانی مثل من که مشتاق چنین کتاب‌هایی هستند و زور جیبشان به پرداخت ۳۷۰ هزار تومن قیمت نسخه‌ی فیزیکی‌اش نمیرسد. واقعا که دم طاقچه نشر سخن گرم.

مجموعه‌ی دو جلدی پیر پرنیان اندیش مصاحبه‌ی مفصل میلاد عظیمی و عاطفه طیه است با استاد هوشنگ ابتهاج متخلص به الف. سایه، جلد اول استاد در مورد زندگانی خود و ارتباطش با شاعران و شاعری حرف می‌زند و جلد دوم کامل به موسیقی می‌پردازد(شاید هم بالعکس) در ضمن جلد دوم شامل حدود ۲۰۰ صفحه عکس هم می‌باشد.

از نظر من این کتاب تاریخ معاصر فرهنگ و هنر ایران زمین است.


ب) آخرین کتابی که می‌خواستم بخرم و نخریدم «کتاب مستطاب آشپزی از سیر تا پیاز» نوشته‌ی مرحوم نجف دریابندری بود، راستش علاوه بر ۴۵۰ هزار تومان قیمتش، اینکه واقعا احتیاجی بهش نداشتم هم بی‌تاثیر نبود، هوسی بود که به سختی خودم را کنترل کردم تا بر آن چیره شدم. اولین کاری که از این بزرگوار خواندم ترجمه‌ی کتاب طنز «چنین کنند بزرگان» نوشته«ویل کاپی» بود که از کسی شنیدم این کتاب را به سبک ذبیح‌الله منصوری ترجمه کرده‌اند یعنی نوشته‌اند و منصوبش کرده‌اند به شخصی دیگر، البته من خودم هم به این شنیده اعتقاد چندانی ندارم.

نجف دریابندری عزیز روحت در آن دنیا شاد باشد که روحیه‌ی ما را با این ترجمه‌ات در این دنیا شاد کردی.


ج) این هفته برای اولین و دومین بار بعد از ده سال امتحان دادم، بله بعد از ۱۰ سال، سال اولش که اجنه نگذاشتند ادامه تحصیل بدهم، احتمالا چند سال پس از آن سال را هم اگر سعی می‌کردم با جواب رد اجنه مواجه می‌شدم سال‌های پس از آن را هم خودم نخواستم و امسال تنبلی را کنار گذارده(باور نکنید) و در دوره‌ی ارشد ثبت نام کردم، این دو امتحان هم امتحانات میانترم ترم یکم بودند.

و جالب اینکه برخلاف انتظار خودم امتحانات بدی هم نبودند، که البته آنلاین بودن این امتحانات و داشتن کتاب در کنار دستم بی‌تاثیر نبودند.


د) یک شبکه‌ی اجتماعی کوچکی همین حوالی در گوشه‌ای از اینترنت هست که سر جمع کاربرانش، ایرانی و خارجی به هزارتا نمی‌رسد، یعنی من باور نمی‌کنم که بیش‌تر باشند، و من می‌خواهم پشت سر یکی از کاربرانش(که از این به بعد ایکس خطابش خواهم کرد) این‌جا حرف بزنم، راستش را بگویم می‌خواهم غیبتش را بکنم، حالا چون شما نمی‌شناسیدش اشکالی ندارد و گناه غیبتم در حد کراهت غرغر کردن کم می‌شود.


یکی آنجا نوشته بود دلم ابتهاج می‌خواهد، ایکس کامنت گذاشته بود من خیام می‌خوام. در جای دیگری نوشته بودند خیلی غم انگیز است که اکثر حیوانات آفریقا به خاطر شکار در حال انقراض هستند، کامنت ایکس این بود که حیوانات ایران هم منقرض می‌شوند. دیگری نوشته بود خدا را شکر که آمار مبتلایان به کرونا در حال کاهش است، بیمارستان شهر ما دیگر بیمار کرونایی ندارد، ایکس نوشته بود دروغ می‌گویند...

نمی‌دانم از این همه سیاه دیدن زخم نمی‌شود؟

۹ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰

جمله سازی با کتاب

- بنا به گزارش گودریدز در سال ۲۰۱۹، تعداد ۴۲ کتاب و ۳۵۴۷ صفحه خوانده‌ام.(تا یاد نرفته بگویم، در این جمله واژه‌ تعداد اضافی است و به لحن محاوره و وبلاگی‌ام نمی‌خواند اما چاره‌ای نبود بایستی هر طور شده بین ۲۰۱۹ و ۴۲ فاصله می‌انداختم، وقتی الفبایی که با آن تایپ می‌کنیم راست به چپ است و اعدادش چپ به راست، این مشکلات اجتناب ناپذیر است.) به حسب ظاهر نسبت به یکی دو سال گذشته، بیش‌تر خوانده‌ام اما به لحاظ سنگینی محتوا شاید بدترین سال کتاب‌خوانی‌ام بوده. هم اینکه اکثر کتاب‌های لیستم، کتاب‌های سطح بندی شده است که برای زبان آموزی خوانده‌ام و هم در میان مابقی کتاب‌ها هم چندان تحفه‌ی دندان‌گیری نداشته‌ام. سال‌های پیش پیر پرنیان‌اندیش، آناکارنیا، سفرنامه برادران امیدوار، دایی جان ناپلئون و امثالهمی در فهرستم داشتم که افتخارم این بود که بگویم این‌ها را خوانده‌ام و چیز قابل شمارشی به معلوماتم افزوده شده است. اما امسال این فهرست تفریبا خالی است، بهترین‌های امسال، ساپی‌ینس یا همان انسان خردمند، سعادت زناشویی، هفته‌ی چهل و چند، صبحانه در تیفانی بوده‌اند.
- اما نمی‌توانم ناراضی باشم، هر چند تعداد کتاب‌هایم اندک بوده‌اند(از نظر خودم) و چند کتاب خوب را هم از نیمه رها کرده‌ام، اما ای این حال نگذاشته‌ام تخیلم گرسنه بماند. در کنار کتاب پادکست گوش داده‌ام. حس می‌کنم هر چه می‌گذرد در انتخاب کتاب تمایلم به غیر داستانی بیش‌تر می‌شود و فیکشن‌ها را با سخت‌گیری بیش‌تری انتخاب می‌کنم، هرچند هنوز کفه ترازو به سمت فیکشن سنگینی می‌کند، اکثر کتاب‌هایی که آرزوی خواندنشان را دارم از این دسته اند.
- خواندن کتاب‌های سطح بندی شده را هم ادامه خواهم داد، هم خالی از تخیل نیستند هم کمک خوبی به ریدینگ و لیسنینگم می‌کنند، سطح زبانم بهتر شده، پادکست‌هایی می‌شنوم که فقط به منظور آموزش ساخته نشده‌اند و حرفی برای گفتن هم دارند حتی به شنونده‌ی انگلیسی زبان و از این بابت خوشحالم، امیدوارم این روند خودآموز سینوسی‌ام  که بیش‌تر مواقع نمودارش در زیر محور Y هست و یا مماس با آن، دوباره روند صعودی بیابد.(شاید بپرسید چطور می‌شود خودآموز منفی شود، این منفی شدن بر می‌گردد به فرار بودن زبان، یعنی وقتی اصلا نخوانی، نشنوی، ننویسی و صحبت نکنی، از ذهنت پاک خواهد شد).
 - ده روز پیش نمایشگاه کتابی این‌جا برگزار شد، با ۶۰ درصد تخفیف، درست خواندید ۶۰ درصد تخفیف و من با اینکه ۴-۵ باری رفتم نمایشگاه، هیچ کتابی نخریدم. تنها کتابی که نخریدنش سخت بود، از سیر تا پیاز کتاب مستطاب آشپزی از نجف دریابندری بود. که خیلی مقاومت کردم نخرم. آن هم با این تخفیف. در مورد بقیه کتاب‌ها با خودم گفتم وقتی فیدیبوک دارم(هکش کرده‌ام(در واقع رامش را عوض کردم و طاقچه و کتابراه و پاکت هم رویش نصب کردم) و می‌توانم همین الان با قیمتی معادل همین تخفیف کتاب بخرم، چرا کتاب کاغذی؟ چرا تخریب طبیعت، از آن حسش و بوی کاغذش هم گذشتم.(بماند که من نصف سال سرماخورده‌ام و دماغ مبارکم بویی استشمام نمی‌کند.
- عجله دارم و متن را دوباره نمی‌خوانم، اگر ایراد نگارشی و یا املایی داشت به بزرگی خودتان ببخشید.
۴ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰

نصف العیش

موآ(سفرنامه‌ی منصور ضابطیان به ویتنام) را خواندم، به قطع و یقین بهتر از ۵ سفرنامه‌ی پیشینش بود. آن‌ها هم خوب بودند اما این یکی بهتر بود و این برتری تغییری است که پله به پله از هر کتاب به کتاب بعدی‌اش حاصل شده. نه تنها قلم منصور ضابطیان روان‌تر شده که احساس می‌کنم در این کتاب تا حد زیادی از خودسانسوری‌اش کاسته بود. مثلا به راحتی غذاهایش و محتویاتش! را توصیف کرده بود، با آنکه در پرانتز گفته بود الکل نمی‌خورد اما در مورد شراب‌هایی به نوشیدنش دعوت شده بود و خواصش نوشته بود.

اما همچنان سفرنامه‌ی ایده‌آل من شاهکار برادران امیدوار است که آنقدر هیجان انگیز و ناب است که عده‌ای آن را خیال پردازی نویسندگانش می‌دانند و نه یک تجربه‌ی واقعی. در موآ هر جا در مورد غذاهای عجیب و غریب می‌خواندم به یاد عبدالله و عیسی امیدوار می‌افتادم که چه خوراکی‌ها و شراب‌هایی را که تجربه کردند. و هرجا از سختی و ترسی صحبت شده بود آن را با آنچه درباره صعود به هیمالیا، ماندن در قطب شمال، گذر از میان بومیان آمازون و آفریقا و هزاران مورد دیگرش که قابل مقایسه نبود، مقایسه می‌کردم و خاطره‌ی خواندن آن سفرنامه برایم زنده می‌شد.

به زودی به سراغ بی زمستان، سفرنامه‌ی بعدی منصور ضابطیان خواهم رفت.

از قدیم گفته‌اند وصف‌العیش نصف العیش. خواندن سفرنامه هم لذت نصفه و نیمه‌ای دارد اما کوتاهی می‌کنم از چشیدن نیمه‌ی دیگر. همتی می‌خواد که امیدوارم حاصل شود.


۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰

برای کودک کنجکاو درونتان

مجموعه‌ی «به من بگو چرا» نوشته‌ی «آرکدی لئوکوم» کتاب‌های محبوب من در دوران کودکی و نوجوانی بودند و اینکه جلد سومش را نداشتم یکی از بزرگترین حسرت‌های آن دوران بود. و شما چه می‌دانید شهری که کتابفروشی ندارد، چه شهر پر از حسرتی است.

به زبانی که برای بچه‌ی ۱۰-۱۲ قابل فهم باشد، در مورد پدیده‌های علمی نوشته بود.ما سه جلدش را داشتیم جلد اول عنوانش بود جهانی که گراگرد ماست، جلد دوم نخستین پدیده‌ها و جلد چهارم درباره‌ی ساخته‌های دست بشر. چندین بار این کتاب‌ها را خوانده بودم، هم به صورت دوره‌ای هم وقتی سوالی ذهن کنجکاو نوجوانی‌ام را مشغول می‌کرد به عنوان کتاب مرجع می‌رفتم سراغشان.

وقتی رفتم دانشگاه بالاخره در کتابخانه‌ی دانشگاه جلد سوم را یافتم، همینطور جلد پنج، شش، هفت و هشت و نهم را :) تصور نمی‌کردم بعد از ۴ شماره‌ی دیگر داشته باشد. اگر می‌دانستم چقدر بیش‌تر غصه می‌خوردم.

اما چه شد که به یاد «به من بگو چرا» افتادم؟ گفته بودم که زبان می‌خوانم و برای زبان آموزی سعی می‌کنم کتاب‌ انگلیسی بخوانم و پادکست انگلیسی گوش کنم.

اما راستش را بخواهید اگر چه می‌خوانم و می‌شنوم اما کتاب‌های سطح بندی شده و پادکست‌های آموزشی زبان را نمی‌پسندم. احساس می‌کنم با منابعی غیر واقعی طرف هستم، کتابی را خلاصه کرده‌اند تا به سطح من برسد و من و هم سطح‌هایم بتوانیم بخوانیم، و پادکست‌ها را با لحنی ضبط کرده‌اند که متمتوجه واژه‌هایی که ادا می‌کنند بشویم. و این چیزی نیست که در واقعیت وجود دارد. هر چند استفاده از آن‌ها بی‌فایده نیست. اما انگار ادا در می‌آورند و این چنین چیزهایی چنگی به دل نمی‌زند.


با خودم گفتم در کنار کتاب‌های سطح بندی شده می‌شود کتاب‌های واقعی که برای کودکان و نوجوانان نوشته شده را بخوانم، هم کلمات و اصطلاحات پیچیده‌ای ندارند و هم واقعی و اصیل‌اند؛ هم با خواندشان کودک درونم را ارضا می‌کنم و هم چیزی یاد می‌گیرم.

چند وقت پیش کتاب‌های Welcome to Dead House و The Little Match Girl را خواندم و حالا با یکی دوستان danny the champion of the world را همخوانی می‌کنیم. خیلی هم عالیست.


و اما پادکست، مطمئن نبودم که آیا پادکستی برای کودکان وجود دارد یا نه، گوگل کردم دیدم تا دلتان بخواهد هست، الحق و الانصاف اینترنت بزرگترین نعمت است. از میان پادکست‌ها چندتایی را انتخاب کردم که but why a podcast for curious kids حسابی به دلم نشسته است.


خانم جین لیدهولم سازنده‌ی این پادکست از والدین می‌خواهد سوالات کودکان کنجکاوشان را برایش بفرستد و او بعد از یافتن جواب صحیح سوالات از کارشناسان مربوطه! پادکستی می‌سازد و به این سوالات پاسخ می‌دهد آن هم به زبان کودکانه.

چند اپیزودی که گوش کرده‌ام. پاسخ‌ها کامل و دقیق بوده و سرسری از هیچ سوالی نگذشته، مثلا وقتی سایمون ۷ ساله از واشنگتن دی سی می‌پرسد که Why Are Boys Boys And Girls Girls? از Dr. Lori Racha از UVM Medical Center کمک گرفته تا به این سوال جواب درستی بدهد و جوابش کامل است و حتی در مورد مردها و زن‌هایی که حس زنانه و مردانه دارند حرف می‌زند، اطلاعاتی به بچه‌ها میدهد که ما در سیستم آموزش و پرورش خودمان هرگز یاد نگرفتیم و نخواهیم گرفت...

این پادکست با سوالات بچگانه‌ی دیگری مثل اینکه چرا قد پسرها بلندتره و یا چرا موی دخترها بلندتره حرف می‌زند و به همه‌ی این سوالات جواب‌های خوب و قانع کننده‌ای میدهد.


امروز به اپیزود دیگری گوش می‌کردم، How do bears sleep all winter? می‌بینید چه پادکست جذابی است؟ پیشنهاد می‌کنم به لیست پادکست‌هایتان اضافه کنید، این که برای کودکان ساخته شده است شنیدنش را راحت کرده است و سطح زبان انگلیسی نچندان خوبی مثل من هم می‌توان از پس شنیدن و درکش بر بیاید.

۴ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰

هرچه دل تنگت میخواهد بخوان

وبلاگ نویس گرامی آقای اساطیری که علاوه بر دنیای مجازی در دنیای کاغذی هم می‌نویسند و در پست آخر وبلاگشان نوشته‌اند: #ایرانی_بخوانیم


من این هشتگ را اصلا نمی‌پسندم، کتاب خوانی برای من پلی است برای سفر به دنیای خیال، دنیایی که قید و بندها و محدودیت‌های اینجا را ندارد و می‌توانم لحظاتی را آن جوری که می‌پسندم سپری کنم. و این هشتگ می‌گوید این دنیا را محدود کن، حتی خیال پردازی‌هات را ببر در جایی که این تعداد محدود نویسنده آن را ساخته‌اند در حالی‌که ماحصل کار این این نویسنده‌های محدود به خاطر قوانین و مقررات این‌جا خود محدودیت داشته‌است. محدودیت در محدودیت. مانند این است که یک کسر کمتر از یک را در کسر کمتر از یکی ضرب کنی و ماحصل کسری بسیار کوچک نزدیک به صفر باشد.


من کتاب‌خوانی را از تماشای فیلم به این دلیل بیش‌تر دوست دارم که شخصیت‌ها، صحنه‌ها، اتفاقات و همه‌ی چیزهای دیگر داخل کتاب را خودم می‌سازم و  در ذهنم خلق می‌کنم. اما در فیلم محدود می‌شوم به انتخاب کارگردان و بودجه‌ی تهیه کننده.


راستش را بخواهید دلیل بزرگ زبان خواندنم هم بی‌ربط به این قضیه نیست. دوست دارم دنیایم را بزرگ‌تر کنم، ترجمه‌ها محدودم می‌کنند، قوانین مسخره و عرف‌های مسخره‌تر این‌جا دست و پای مترجمین را بسته‌اند.


دیروز از نرم افزار دهکده‌ی زبان کتابی را می‌خواندم در مقدمه‌اش نوشته بود فصل ۱۴ام به عمد حذف شده است.کنجکاو شدم سرچ کردم دیدم دلایلش همان دلایل مسخره‌ی پاراگراف بالاست.


پی‌نوشت: توی کتاب بادبادک باز نوشته بود: تنها یک گناه در دنیا وجود دارد آن هم دزدی است. هر گناه دیگر هم نوعی دزدی است. می فهمی چه می‌گویم؟... آیا سانسور دزدی نیست؟ آیا تشویق به نخواندن کتاب خارجی همینطور؟



۵ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰

سودجویان فرهنگی

«عطر سنبل عطر کاج» یکی از بهترین کتاب‌های طنزی بود که خوانده بودم. یکی از پنج ستاره‌های قفسه‌های کتابخانه و گودریدزم. لحن صمیمی نویسنده و اعترافات صادقانه‌اش را دوست داشتم و ترجمه‌ی محمد سلیمانی نیا به دلم نشسته بود.

خاطره‌ی خوش خواندن اثر اول فیروزه جزایری دلیل خرید ترجمه‌ی دومین کتابش «بدون لهجه خندیدن» بود، اما شنیدن چند نظر منفی در مورد کتاب دوم و ترجمه‌اش باعث شد که دست نگهدارم و نخوانم. تا اینکه بنا به پیشنهاد یک گروه تلگرامی همخوانی و نقد کتاب، بعد از چندین سال رفتم به سراغش.

راستش را بخواهید نظریات منفی که در موردش شنیده بودم شروع خواندنش را سخت کرده بود اما با توجیهاتی چون سخت‌گیری احتمالی منتقدان و یا سلایق متفاوت، خودم را قانع کردم برای خواندنش.
چشمتان روز بد نبیند، شنیدن کی بود مانند دیدن، هرگز چنین ترجمه‌ی بد، نه، واژه‌ی بد حق مطلب را ادا نمی‌کند، هرگز چنین ترجمه‌ی به شدت افتضاحی ندیده بودم.۵۰ صفحه از کتاب را خوانده‌ام و ۵۰ هزار بار به مترجم و ناشر و ممیزی اداره‌ی ارشاد بد و بیراه گفته‌ام.

باور کنید اگر ترجمه‌ی کتاب را به گوگل ترنسلیت سپرده بودند نتیجه‌ی بهتری می‌داد تا این ترجمه. جمله‌ها غلط و نامفهوم، واژه‌های نامناسب و... اجازه بدید چند مثال برایتان بیاورم:

«و ثابت کردم که اغلب محدودیت‌های مغزی و متفکر ژنتیکی می‌باشند.»
«داستان به هم اینجا ختم نمیشد.»
«این ماشین نه تنها از موسیقی، عیب و ایراد داشت، بلکه شتاب نیز داشت

نسخه‌ی زبان اصلی کتاب را یافتم و دانلود کردم تا برای فهم جملات نامفهوم به آن مراجعه کنم. متوجه شدم کیفیت پایین این نسخه تنها مشکل آن نیست بلکه مترجم محترم! خلاصه نویسی هم کرده‌اند.

سرتان را بیش از این درد نیاورم، دلم به حال کتاب و کتابخوان‌ها می‌سوزد که سودجویان دست از سر این بازار کوچک و نحیف هم بر نمی‌دارند. نشر جمهوری و آرمانوش باباخانیانس که دیده بودند «عطر سنبل عطر کاج» محبوب کتابخوان‌ها شده، خواستند نخستین ترجمه باشند و سود بیش‌تری به جیب بزنند، هرچند به قیمت نابودی یک کتاب خوب از یک نویسنده‌ی خوب در ذهن خوانندگانش باشد.

پی‌نوشت: ویراستار این کتاب همان مترجمش هست و به شما قول می‌دهم حتی یکبار شاهکارش را روخوانی نکرده است.

پی‌نوشت دوم: فیدیبوک به سرعت ناموجود شد.
۲ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰

توهم دانایی

امروز کتاب The President's Murderer را خوندم و چالش ۲۰۱۹ گودریدزم را کامل کردم.


امسال ۲۰ کتاب انتخاب کرده بودم که اگر به احتمال، سال شلوغی داشتم، بتوانم تمامش کنم و اگر فرصت بیش‌تر داشتم سریع‌تر به هدفم برسم و روحیه بگیرم و اعتماد به نفسم بالا‌ برود. دقیقا به همین سادگی.


قبل از عید موقع خانه تکانی دقیقه‌ی نودی‌مان، کتاب Christmas In Prague را پیدا کردم، مریم قبلا برای کلاس زبانش خریده بود، کتابی ۴۰-۵۰ صفحه‌ای از مجموعه‌ی Oxford Bookworms Library و در سطح Stage 1. خواندم و خوشم آمد. پس از آن هم چند کتاب دیگر از این مجموعه را گرفتم و شروع کردم به خواندنشان.

برای منی که یکی از اهدافم یادگیری زبان انگلیسی است می‌توانستند منابع خوبی باشند، بنا به چیزی که Oxford گفته کتاب‌های Stage 1 با ۴۰۰ لغت پرکاربرد نوشته شده‌اند. صرفا هم به دید زبان‌آموزی به آن‌ها نگاه نکردم، چون بعضا محتوای خوبی هم داشتند و جذاب بودند. گاهی برایم این سوال پیش می‌آمد که مگر می‌توان با این تعداد محدود لغت کتاب نوشت!؟

می‌توانستم از یکی دو سطح بالاتر هم شروع کنم اما عجله چرا؟ چرا کتاب‌های Stage 1 را بگذارم کنار، ضرر نخواندن کتاب‌های سطح Starter کافیست. پس اول همه‌ی کتاب‌های Stage 1 را می‌خوانم بعد Stageهای بعدی را خواهم خواند تا آخرینش یعنی Stage 6.


یکی از ضرر‌های همیشه همراه زندگی‌ام، یادگیری سطحی مهارت‌ها بوده است. توهم دانایی، میراثی که از دوران مدرسه و دانشگاه به من و خیلی‌های دیگر رسیده. باید نمره‌ی قبولی هر مهارتی را بجای ۱۰ روی ۱۸ و ۱۹ و شاید ۲۰تنظیم کنم. در ضمینه‌ی کاری و تخصص حرفه‌ای هم گاهی چوب همین مهارت‌های سطحی را خورده‌ام. اعتراف صادقانه‌ی درونی به ندانستن جز ضروریات زندگی است.


۱۰ کتاب از چالش گودریدز امسالم مربوط به همین کتاب‌های Stage 1 از مجموعه‌ی Oxford Bookworm Library بودند، این سطح ۱۰-۱۲ کتاب دیگر هم دارد، آن‌ها را هم خواهم خواند، جنبه‌ی داستانی کتاب‌ها باعث خواهند شد که خواندنشان برای یک معتاد به کتاب‌خوانی کار سخت و حوصله سر بری نباشد. شاید بعد از تکمیل این کتاب‌ها به حق‌الیقین برسم که ۴۰۰ لغت پرکاربرد انگلیسی را بلدم. آن هم از شیوه‌ای کاملا واقعی نه مانند یادگیری با فلش کارت و کتاب‌های بی‌فایده‌ای چون ۵۰۴، که شاید ۱۰ بار دوره‌شان کردم و بعد از چند ماهی که مراجعه کردم دیده‌ام همه‌شان از حافظه‌ام پریده‌اند و رفته‌اند.


کتاب‌های Stage 1 برای من آسان بودند شاید هر کتاب فقط چند لغت جدید داشت در کتاب آخر تنها معنی Lorry را نمی‌دانستم. اما من می‌خواهم میان آنچه را می‌دانم و آن‌چه تصور دانستنش را دارم، تفاوتی نباشد. پس این راه خوبی است.


پی‌نوشت: یادگیری فلش کارتی، سریع‌السیری، شب امتحانی، همراه با ترفند‌های تست زنی و... همه و همه را باید بریزیم دور. عزیز دلی موقع برق کشی ساختمان می‌گفت خیلی از این کارها را از کتاب حرفه و فن دوره‌ی راهنمایی‌اش یاد گرفته، اما به خوبی و بهتر از کسی که تا لیسانس و بالاتر رفته و چندین گواهینامه و مدرکی دارد که الحق و الانصاف همه کاغذ پاره‌اند.

۱۱ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰

یادی از دوست نادیده و ستایش بزرگ منشی سعدی

غرولند‌هایم را این‌جا کردم. حالا نوبت قسمت خوب ماجراست.

از طریق (مرحوم) فرندفید با وحیدو آشنا شدم و مدتی بعد از طریق (مرحوم) جی‌تاک هم صحبت. زمینه‌ی هم صحبتی‌مان هم علاقه‌ی مشترکمان به سعدی بود. من تازه با غزلیات استاد سخن۱ آشنا شده بودم و مشتاق و تشنه‌ی درک بیش‌تر بودم و وحیدو اهل موسیقی و هنر بود شناخت و درک بالایی از سعدی داشت.

تنها یک بار او را دیدم، از صندلی ردیف آخر تالار حافظ شیراز، جایی که وحیدو بر روی استیج به همراه گروه کر صمات والس شماره‌ی دو دیمیتری شوستاکویچ را اجرا می‌کردند۲، دیدار دیگری میسر نشد، در یکی دو قرار دوستانه‌ی مشترک بعدی هم جمعمان کامل نبود. درس من هم بالاخره تمام شد و از شیراز رفتم. وحیدو هم برای ادامه تحصیل از ایران رفت.

اما این دوستی نادیده همچنان دورادور باقی ماند. کتاب تاملی بر زندگی و آثار سلطان سخن سعدی و چند کتاب و سی‌دی دیگر را هم وحیدو بعدها برایم پست کرد. که همگی جز ارزشمندترین کتاب‌های کتابخانه‌ی کوچکم هستند.


خدایا هر کجا هست سلامت دارش.

و اما کتاب...
همه سعدی را به دو شاهکارش بوستان و گلستان می‌شناسند که اولی شرح جامعه‌ای آرمانی شاعر است و دومی پند و اندرز برای زندگانی در دنیای واقعی.
سعدی استاد غزل هم هست، غزلیات نابی که بر خلاف هم عصرش مولانا عشق را بجای آسمان‌ها در زمین می‌جوید.

اما این کتاب به ویژگی منحصر به فرد دیگری از سعدی هم اشاره می‌کند. چیزی که جای دیگری نخوانده بودم و ارادتم به او را صدچندان کرد. قصیده های سعدی.

نیک می‌دانید که قصیده قالب شعری است مخصوص مدح و ثنا و چه شاعران بزرگی که برای درهم و دیناری اندک در مدح سلاطین و حاکمان اغراق کرده‌اند و زندگانی‌شان را با همین صله‌ها گذرانده‌اند.

 اما سعدی اهل اعتدال است، اگر چه تخلص شاعرانه‌ی خود را از حاکم محبوب خود ابوبکر سعد زنگی گرفته اما هرگز شاعر دربار او نبوده و تنها دو شعر از هشت شعری که در مدح وی سروده در زمان حیات این حاکم بوده.
سعدی در قصایدش در جایی که محل دعا و جایگاه مرسوم تعریف و تعارف ممدوح است رندانه از اغراق می‌گریزد و گاهی بجای مدح به نصیحت رو می‌آورد و این نشان از تفاوت روحیه‌ی سعدی با دیگر شاعران است، خود ملاحظه بفرمایید:

پادشاهان را ثنا گویند و مدح
من دعایی می‌کنم درویش‌وار

یا رب الهامش به نیکویی بده
وز بقای عمر برخوردار
----------
هزار سال نگویم بقای عمر تو باد
که این مبالغه دانم ز عقل نشماری

همین سعادت و توفیق بر مزیدت باد
که حق گذاری و بی حق کسی نیازاری
----------
به هر درم سر همت فرو نمی‌آید
ببسته‌ام در دکان ز بی خریداری

من آبروی نخواهم ز بهر نان دادن
که پیش طایفه‌ای مرگ به ز بیماری
---------
دو چیز حاصل عمرست نام نیک و ثواب
وزین دو در گذری کل من علیها فان
---------
عمرت دراز باد نگویم هزار سال
زیرا که اهل حق نپسندند باطلی

نفست همیشه پیرو فرمان شرع باد 
تا بر سرش زعقل بداری موکلی


آری سعدی این چنین است و نه آن چنان، سعدی نه مبدع قصیده است و نه سرآمد  قصیده سرایان اما اینگونه نشان می‌دهد که «به اندازه‌ی بود باید نمود» و این درسی برای ما که مدت‌هاست با این فرهنگ بیگانه شده‌ایم.

سخن عشق حرامست بر آن بیهوده گوی
که چو ده بیت غزل گفت مدیحه آغازد

حبذا همت سعدی و سخن گفتن او
که ز معشوق به ممدوح نمی‌پردازد

پی‌نوشت:
۱- شعری است منتسب به حافظ:
استاد سخن سعدیست پیش همه کس اما
دارد سخن حافظ طرز سخن خواجو

۲- تصورش را بکنید که آهنگ کلاسیک بی‌کلامی را گروه کُر اجرا کنند. فوق‌العاده بود.


۶ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰

فرهنگ دولتی

کتاب «تاملی بر زندگی و آثار سلطان سخن فارسی (سعدی)» نوشته دکتر اسدالله نوروزی از نشر دانشگاه هرمزگان را خواندم. کتاب بسیار خوبی که اگر ناشرش یک جای دولتی نبود قطعا بیش‌تر شناخته می‌شد. اما این کتاب در همان چاپ اول و تیراژ پایین ۱۰۰۰تا مانده.

جستجو کردم دیدم حتی سایت آدینه‌بوک که منابع کاملی دارد تنها مشخصات شناسنامه‌ای کتاب را دارد و این کتاب آن‌جا عرضه نشده. نگاهی به سامانه‌ی SamanPL انداختم دیدم که از بین ۳۴۱۵ کتابخانه‌ی عمومی سراسر کشور فقط ۴ کتابخانه این کتاب را در مخزنشان داشتند که آن هم به احتمال زیاد کتاب‌های اهدایی بوده. و البته اطلاعات این کتاب مهجور در گودریدز هم موجود نبود و برای اولین‌بار خودم ثبتش کردم.

کتابی که چنین وضعیتی را دارد را حتی نمی‌شود معرفی کرد چرا که اگر خواننده‌ی وبلاگت را ترغیب کنی به خواندش دسترسی به کتاب برایش امکان پذیر نیست. مثل این است که من برای شما خواب خوشی که دیشب دیده‌ام را تعریف کنم، چیزی که هرگز شما به اصل آن را درک نخواهید کرد.

حیف صد حیف. این است نتیجه‌ی کارهای دولتی. اثر خوبی خلق می‌شود اما چون ناشر دولتی است و سود فروش کتاب اهمیتی برای مسئول انتصابی انتشارات ندارد کتاب در همان ۱۰۰۰ نسخه باقی می‌ماند. ۱۰۰۰ نسخه‌ای که معلوم نیست چند درصدش واقعا به بازار و دست خواننده‌ها رسیده و چه تعدادش را گذاشته‌اند که از طرف یک ارگان دولتی به جمعی کتاب نخوان هدیه بدهند. و از آن بدتر شاید تعدادی هم در انبارشان خاک می‌خورد.

پی‌نوشت: من بسیار خوش شانس بودم که کتاب به دستم رسیده، حتما در این مورد و محتوای کتاب بعدا خواهم نوشت. چرا که آن حکایتی است شیرین و با این اوقات تلخی یک جا نمی‌گنجد.

پی‌نوشت دیگر: متاسفانه/خوشبختانه گاهی می‌افتم روی دنده‌ی پیگیری. ایمیل نویسنده را پیدا کردم تا این مورد را با ایشان در میان بگذارم.  کاش کار را به فیدیبو و طاقچه و امثالهم بسپارند.
موافقین ۵ مخالفین ۰

دریاب دمی که باطرب می گذرد

به طور اتفاقی دو کتاب ظاهرا متفاوت را در چند روز گذشته خواندم. اولی «سفر به دور اتاقم» نوشته‌ی «اگزویه دومستر» از نشر ماهی که اخیرا از نمایشگاه کتاب یزد خریده بودم و دومی «حواس پرتی مرگبار» نوشته‌ی «جین واینگارتن» که به عنوان هدیه‌ی همراه فصلنامه ترجمان به دستم رسیده بود.

ماجرای کتاب نخست که در سال ۱۷۹۴ نگارش شده از این قرار است: افسری جوان در دوئلی پیروز می‌شود و دادگاه او را به ۴۲ روز اقامت اجباری در اتاق خودش محکوم می‌کند. او از این فرصت استفاده می‌کند و شرح حالی از خودش در ۴۲ فصل می‌نویسد و به گونه‌ی طنزآمیزی نام سفرنامه بر آن می‌گذارد. و در واقع این کتاب سفری است به دنیای افکار، اوهام، خیالات، احساسات نویسنده. او از خوانندگان کتابش هم می‌خواهد که از روشش متابعت کنند و قدم در این سفر درونی بگذارند:

بادا که تمام شوربختان، بیماران، بی‌حوصلگان جهان در پی من روانه شوند! بادا که خیل تنبلان فوج فوج به پا خیزند! ای کسانی که در پاسخ به غدر و خیانت کسان، خیالات شوم اصلاح یا گریز را به سر می‌پرورانید، ای کسانی که در خلوتگاه دنج خویش نشسته و تا ابد دست از جهان شسته‌اید، شما نیز بیایید. شما در هر لحظه از زندگی‌تان لذتی را از کف می‌دهید، بی آنکه حکمتی به دست آرید.
ما گلچین گلچین پیش می‌رویم و در مسیر سفرمان به ریش مسافرانی می‌خندیم که رم و پاریس را دیده‌اند. هیچ مانعی نمی‌تواند متوقفمان
کند و ما شادمانه تسلیم قوه‌ی خیال خویش می‌شویم و تا هر کجا خوش داشته باشد از پی‌اش می‌رویم.

و اما کتاب دوم(بخش نخستش) ماجرای یکی از بهترین ویولن‌نوازان دنیا، جاشوا بل، است که یک روز صبح در کنار راهروی یک ایستگاه مترو می‌ایستد و برخی از مهمترین قطعات تاریخ موسیقی را با استادی تمام می‌نوازد و برخلاف تصور، نوازندگی جاشوا بل توجه کسی را جلب نمی‌کند و مردم با عجله و بی‌اعتنا از کنارش می‌گذرند.

کتاب اول از لذت می‌گوید:
طبیعت مهربان چه گنج سرشاری از لذایذ را نصیب آن آدمیانی ساخته که قلبشان از هنر لذت بردن آگاه است. به راستی چه گونه گونه‌اند این لذایذ!

و اینکه هیچ کس و به هیچ روشی نمی‌تواند آدمی را از درک لذت محروم کند:
آیا حکم تبعید من به درون اتاقم، به قصد تنبیه من صادر شده بود؟ زهی خیال باطل! آن‌ها موشی را به انبار گندم تبعید کرده بودند.

اما کتاب دوم استثنایی قائل می‌شود، تنها کسی که قادر است مانع لذت بردنمان بشود خودمان هستیم. جاشوا سه روز پیش کنسرتی در همین شهر برپا کرده بود که هر بلیطش صد دلار فروخته بود، اما حالا بجز یکی دو نفر مابقی ۱۰۹۷ نفری که از کنارش رد شدند، هیچ کس توقف نکرد تا به رایگان از ناب‌ترین موسیقی‌ها لذت ببرد. آن‌ها عجله داشتند باید به محل کارشان می‌رسیدند، آن‌ها می‌خواستند خودشان را به دکه‌ای برسانند که بلیط‌های بخت‌آزمایی می‌فروخت، آن‌ها می‌خواستند با گوشی موبایلشان صحبت کنند و...

آیا این مردم درکی از زیبایی ندارند؟ خیر، ارزش زیبایی در دنیای مدرن گم شده و ما در اولویت‌ها دچار اشتباه شده‌ایم.


می نوش که عمر جاودانی اینست

خود حاصلت از دور جوانی اینست


هنگام گل و باده و یاران سرمست

خوش باش دمی که زندگانی اینست



۵ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰