چیروک متاعی گرانبهاست که رایگان به شما داده‌اند

باید برای کاری با مریم و آیین می‌رفتیم تا یزد و برمی‌گشتیم، یک مسیر رفت و برگشت تقریبا ۳ ساعته، لیست Top Audio های اپ Podcast Addict را بالا پایین می‌کردم تا خوراک سفر را پیدا کنم، باید چیزی پیدا می‌کردم که به مذاق مریم هم خوش بیاید، تمام قسمت‌های رادیو مرز را با هم شنیده بودیم، رادیو دست نوشته‌ها قسمت جدیدی داشت که نشنیده بودم اما مریم مثل من اهل شنیدن موسیقی نیست، همینطور تاریخی‌ها و آن‌ها که موضوعشان ادیان است، ناوکست را احتمالا می‌پسندید، اما من کتاب انسان خردمند را خوانده بودم و برای من جذاب نبود، فردوسی خوانی هم انتخاب بدی نبود ولی از آن هم گذشتم، مدت زمان قسمت‌های بعضی از پادکست‌های دیگر هم به مسیر ما نمی‌خورد...

همینطور این فهرست را بالا و پایین می‌کردم که روی گزینه‌ی ۱۵‌ام پادکست این لیست متوقف شدم، نوشته بود: چیروک نقل دوباره‌ی داستان‌های عامیانه و شفاهی ایران، فهرست قسمت‌ها را که دیدم از انتخابم مطمئن شدم:
قصه‌ی دختر نارنج
قصه‌ی پسر پادشاه که نفس نداشت
قصه‌ی ننه بنداز
قصه‌ی کره اسب ابر و باد
قصه‌ی کک به تنور
قصه‌ی عمو نوروز و ننه سرما
قصه‌ی مه ریام
قصه‌ی ماه پیشونی

با دختر نارنج شروع کردیم، روزبه استیفایی راوی چیروک با لحنی خوب شروع کرد به قصه‌ گویی... و چه قصه‌ی جذابی بود. داستان شاهزاده‌ای بود که دلش به دنیا نبود و وقتی که آمد با نفرین یه پیرزن دختر نارنج قسمتش شد، دختری زیبا که رسیدن بهش خیلی سخته و تازه وقتی بهش برسی شروع بدبختی‌هاته... من تا به حال این قصه را نشنیده بودم ولی مریم گفت از بابا و حاجی داییش شنیده.
مابقی قصه‌ها هم خوب بودند قصه‌هایی که نویسنده‌ی مشخصی ندارند و سینه به سینه از صدها سال بین مردم منتقل شدند و مدام تغییر کردند و تا این گونه به ما رسیدند... میشه گفت که نویسنده‌ی این قصه‌ها همه‌ی مردم ایرانند.

پی‌نوشت: اگر اهل راحتی کار هستید و تا به حال با اپلیکیشن‌های پادکست کار نکرده‌اید پادکست چیروک را می‌توانید از کانال تلگرامش به آدرس (@chirook_podcast) هم دنبال کنید.
۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰

اثر شتر مرغی با نان اضافه

فاطمه یکی از بهترین‌های بیان در مطلب مفید جدیدش در مورد اثر شتر مرغی نوشته و توضیح داده است که افراد به صورت طبیعی گرایش به شنیدن و پیگیری اخبار مثبت دارند و وقتی اخبار حاکی از چیزی است که برخلاف میل آن‌هاست مثل کبک سرشان را در برف فرو می‌برند تا با ندیدن واقعیت‌های تلخ را حذف نمایند.

فاطمه ضمن مطلب از پادکستی که با این موضوع شنیده و مقاله‌ای تکمیلی که در پایان مطلبش معرفی کرده چندین مثال آورده، من هم بدون نیاز به فکر زیاد می‌توانم چند مورد را ذکر کنم. مثلا دیده‌ام که در یک رقابت ورزشی وقتی تیمی در ابتدای امر نتایج بدی می‌گیرد، هوادارانش مابقی بازی‌ها را پیگری نمی‌کنند و حتی پیش آمده در حین تماشای فوتبال بعد از دریافت چند گل، تلویزیون را خاموش کنند. یا طرفداران حاضر در استادیوم ورزشگاه را ترک کنند...

 

اثر شتر مرغی در بسیاری از مواقع موجب ضرر فرد یا افراد می‌شود مانند مثالی که در مطلب اصلی ذکر شده بود و عدم تمایل سرمایه‌گذاران در بورس برای پیگیری اخبار سقوط ارزش سهامشان باعث نیاندیشیدن به راه حل‌های لازم و ضرر‌های بیش‌تر ایشان شد. اما برای من مثال‌های شخصی‌تری نیز وجود دارند، مثلا من زبان می‌خوانم، ورزش می‌کنم و سعی می‌کنم از لحاظ اخلاقی فرد بهتری شوم. گاه فرصت‌هایی پیش می‌آید که خودم را در این موارد تست کنم و اگر اخبار خیلی صریح به من بگویند: «داداچ داری اشتباه می‌زنی» ممکن است بجای اصلاح راهم و تغییر روش‌هایی که در پیش گرفته‌ام به صورت ناخودآگاه و بر اثر این شترمرغ درون، دیگه سراغ این ارزیابی نروم.

 

جک مربوط به عنوان: وقتی توی روزنامه خوندم که سیگار چقدر ضرر داره و عامل چندین سرطان هست، خیلی نگران شدم و تصمیم گرفتم از این به بعد دیگه روزنامه نخونم.

 

مثال نقص مربوط به عنوان: اخبار بد اقتصادی، گرانی همه چیز، بخصوص دلار، مردم ایران با یک شادی و هیجان خاصی اخبار گرانی‌ها را به هم میدهند، فهمیدی پراید رسیده ۵۰ میلیون؟ پیاز شده ۱۲ هزار تومن؟ حتی بارها دیده‌ام که برای هیجان انگیزتر شدن اخبار بد، غلو هم می‌کنند، نوشته بود مسواک شده ۵۰ هزار تومن، تعجب کردم رفتم دیجی کالا را چک کردم قیمت‌ها بین ۸ تا ۱۵ هزار تومان بودند، یک مسواک خاص ۴۰ هزار تومان، بهش گفتم، گفت من لثه‌های حساسی دارم و باید همان ۴۰ تومنی را استفاده کنم :|

 

توجیه مثال نقص بالا: شاید مردم از بالا رفتن قیمت‌ها انتظار خاصی دارند، مثلا اینکه این افزایش یک سقفی داشته باشد، یا اگر به حد خاصی رسید اتفاق حاصی بیافتد، مثلا مردم فلان کار کنند تا عاقبت به خیر شویم... من نمی‌دانم.

 

خوبی اثر شترمرغی: وقتی کاری از ما ساخته نیست شاید همان بهتر باشد که ندانیم، مثلا همین اخبار بد سیاسی، دانستنش دردی را دوا می‌کند؟ کاری از ما ساخته است؟ شاید ندانشتش موجب حفظ آرامشمان شود.

 

پی‌نوشت نامربوط: چرا این ادیتور مطلب و نظرات بیان این‌قدر زشت و کریه شده؟

 

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

هرچه دل تنگت میخواهد بخوان

وبلاگ نویس گرامی آقای اساطیری که علاوه بر دنیای مجازی در دنیای کاغذی هم می‌نویسند و در پست آخر وبلاگشان نوشته‌اند: #ایرانی_بخوانیم


من این هشتگ را اصلا نمی‌پسندم، کتاب خوانی برای من پلی است برای سفر به دنیای خیال، دنیایی که قید و بندها و محدودیت‌های اینجا را ندارد و می‌توانم لحظاتی را آن جوری که می‌پسندم سپری کنم. و این هشتگ می‌گوید این دنیا را محدود کن، حتی خیال پردازی‌هات را ببر در جایی که این تعداد محدود نویسنده آن را ساخته‌اند در حالی‌که ماحصل کار این این نویسنده‌های محدود به خاطر قوانین و مقررات این‌جا خود محدودیت داشته‌است. محدودیت در محدودیت. مانند این است که یک کسر کمتر از یک را در کسر کمتر از یکی ضرب کنی و ماحصل کسری بسیار کوچک نزدیک به صفر باشد.


من کتاب‌خوانی را از تماشای فیلم به این دلیل بیش‌تر دوست دارم که شخصیت‌ها، صحنه‌ها، اتفاقات و همه‌ی چیزهای دیگر داخل کتاب را خودم می‌سازم و  در ذهنم خلق می‌کنم. اما در فیلم محدود می‌شوم به انتخاب کارگردان و بودجه‌ی تهیه کننده.


راستش را بخواهید دلیل بزرگ زبان خواندنم هم بی‌ربط به این قضیه نیست. دوست دارم دنیایم را بزرگ‌تر کنم، ترجمه‌ها محدودم می‌کنند، قوانین مسخره و عرف‌های مسخره‌تر این‌جا دست و پای مترجمین را بسته‌اند.


دیروز از نرم افزار دهکده‌ی زبان کتابی را می‌خواندم در مقدمه‌اش نوشته بود فصل ۱۴ام به عمد حذف شده است.کنجکاو شدم سرچ کردم دیدم دلایلش همان دلایل مسخره‌ی پاراگراف بالاست.


پی‌نوشت: توی کتاب بادبادک باز نوشته بود: تنها یک گناه در دنیا وجود دارد آن هم دزدی است. هر گناه دیگر هم نوعی دزدی است. می فهمی چه می‌گویم؟... آیا سانسور دزدی نیست؟ آیا تشویق به نخواندن کتاب خارجی همینطور؟



۵ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰

زندگی حیوانی

ٔنائومی عزیز در غیاب آبی‌ها نوشته:

کاش آدما می‌تونستن به‌عنوان اکسسوری، شاخ گوزن و خال‌خالی زرافه و یال شیر و دم گربه و بال اژدها به خودشون اضافه کنن. انتخاب من برای زمستون قطعا یال شیر بود، برای تابستون شاخ گوزن از نوع پهن و بزرگ و سایه‌دار.


و من به آن، دو مورد دیگر را برای استفاده در تمامی ایام آرزو می‌کنم:

لاک لاکپشت و بال چلچله‌ی قطبی1


شما هم آرزوهای حیوانی‌تان را در قسمت نظرات به این فهرست اضافه کنید.


1 -  this bird had journeyed c. 91,000 km (57,000 mi), the longest migration yet recorded for any animal


پی‌نوشت: عنوان این مطلب برگرفته از این جمله تاریخی  مرحوم حسنی است: زندگی در اروپا بر سه قسم است، زندگی انسانی، زندگی حیوانی و زندگی سگی :))

۷ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰

از دل برود هر آن که از دیده برفت

برای زبان آموزی نشسته بودم پای ویدئویی در یوتیوب، که رسیدم به این جمله:

your brain is very good at throwing away things it doesn't need


این جمله در پاسخ به این پرسش بود که چرا لغاتی را که حفظشان کرده‌ایم سریع از یاد می‌بریم. و این عبارت صحیح از نظر من بسیار جامع‌تر از آن بود که تنها منحصر به مدیریت حافظه باشد.


بعضی از قوانین اگر چه به ظاهر برای توضیح پدیده‌ای خاص در یک رشته بیان می‌شوند اما با صرف نظر از جزئیات و فرمول‌ها، می‌توان به آن‌ها دیدی جهان شمول داشت، یکی از واضح‌ترین این قوانین شاید اینرسی(قانون اول نیوتن) باشد، و این قانون نه فقط در مورد حفظ حالت اجسام ساکن و یا در حال حرکت که حتی در مورد مقاومت من در مقابل سبک اصلاح موی سرم هم صادق است، یا قانون سوم نیوتن را در فرهنگ عامه‌ی فارسی زبان‌ها به این صورت توضیح می‌دهند که جواب سنگ کلوخه :))


با همین فرمان، وقتی معلم گرامی کانال Online Oxford English  این جمله را به عنوان دلیلی برای غلط بودن یادگیری لغات به تنهایی بیان می‌کرد، به این فکر می‌کردم که با بلا استفاده گذاشتن، جایگزین کردن و رها کردن برای مدتی معین، می‌توان خیلی از مشکلات و مسائل را ابتدا فراموش و سپس آن‌ها را کاملا از بین برد.


پی‌نوشت: این پست را سرع نوشتم تا پست قبلی خوانده نشود :))




۶ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰

احمق تحصیل کرده

دانشجو فلش آورده بود تا فایل پی‌دی‌اف و پاور پوینت پروژه‌اش را به همکارم که استادش هست نشون بده، بهش میگه برو روی سی‌دی رایت کن و بیار، با فلش کامپیوترم ویروسی میشه.

این احمق، از قضای بد روزگار مدیر آموزش مرکز، مسئول مستقیم من و استاد رشته‌ی مهندسی برق هست و تا یکی دو ماه دیگه مدرک دکتراش را هم می‌گیره.



۲ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰

شاخ‌هایم از آن شما

معمولاً در مسافت‌های بالای نیم ساعت توی ماشین کتاب صوتی یا پادکست گوش می‌دهیم  و در مسافت‌های شهری کوتاه‌تر پخش ماشین روی رادیو ورزش تنظیم می‌کنیم. 

دیشب که رانندگی‌ام در حالت دوم بود، کارشناس مدعو رادیو ورزش در مورد قوانینی در حوزه‌ی تبلیغات بازرگانی صحبت می‌کرد که باعث شد یک جفت شاخ روی سرم سبز شود، این قوانین را این‌جا می‌نویسم که شما هم از این شاخ‌ها محروم نمانید:

- استفاده از کودکان در تبلیغ کالاهایی که مربوط به آن‌ها نیست، ممنوع است.

- مقایسه مستقیم و یا غیر مستقیم یک کالا با کالای دیگر ممنوع است.

- تعیین جایزه برای خرید بیش‌تر ممنوع است.


درستی یا نادرستی این قوانین و قابلیت اجرایشان هم بماند اما به هر حال این موارد جزئی از قوانین ما هستند.


پی‌نوشت: یکی از ایده‌آل‌هایم در این مورد این هست که تبلیغ دروغ و غلوآمیز جرم باشد، مثلاً قبل از تبلیغ شامپوی جلوگیری از ریزش مو، حقیقت تأثیرش در مرجعی معتبر اثبات شود.


پی‌نوشت دوم: پدر بزرگم همیشه می‌گفت چیز خوب را قرار نیست تبلیغ کنن وگرنه بجای روغن نباتی روغن حیوانی را تبلیغ می‌کردن


۷ نظر موافقین ۱۰ مخالفین ۰

رادیو مرز

من این روزها خوره‌ی پادکست شده‌ام، چنل‌بی، بی‌پلاس، رادیو دست‌نوشته‌ها، رادیو گیک، ترجمان و چندتا پادکست انگلیسی که برای بهبود لیسنینگ گوش می‌دهم. اما از نظر من شنیدنی‌ترین همه‌ی این پادکست‌ها رادیو مرز هست که عجیب شیفته‌اش شده‌ام و به همه‌ی عالم و آدم معرفی‌اش کرده‌ام، تنها شما خواننده‌های این وبلاگ مانده‌اید :)

مرضیه رسولی روزنامه‌نگار برجسته‌ی حوزه‌ی فرهنگ و هنر(همین هم آوایی مرز و مرضیه را دوست دارم)است که تا به حال ۱۰ اپیزود در رادیو مرز تولید و منتشر کرده است. هر اپیزود موضوعی را دنبال می‌کند که باعث ایجاد مرز و اختلاف بین آدم‌ها شده است.

فهرست قسمت‌های رادیو مرز به همراه توضیح کوتاه پدیدآورنده:

اپیزود اول: فوتبال
محل اختلاف آدمای فوتبالی و غیر فوتبالی کجاست؟ چی میشه یه سری عاشق فوتبال می‌شن و یه سری واقعا بدشون میاد؟ با آدمهای مختلف دراین‌باره صحبت کردم .
اپیزود دوم: طوفانی به اسم بچه
تو این قسمت رفتم سراغ پدر و مادرهایی که بعد به دنیا اومدن بچه رضایتی رو که سابق از زندگی مشترک داشتن، دیگه ندارن
اپیزود سوم:‌ اختلافات خانوادگی سرِ حجاب

قسمت چهارم: مرگِ آدمِ عزیز
موضوع این قسمت فاصله و اختلافیه که مرگ یه آدمِ نزدیک بین صاحب عزا و دیگران به وجود میاره. تو این قسمت با کسانی که عزیزی رو از دست دادن صحبت کردم.
قسمت پنجم: من چاقم
موضوع این قسمت فاصله و اختلافیه که بدن آدم باعثشه. تو این قسمت با کسانی صحبت کردم که خودشون رو چاق می‌دونن، یا یه زمانی چاق بودن.
قسمت ششم: بازگشت به ایران
با کسانی صحبت کردم که چندسال خارج از ایران زندگی می‌کردن و بعد تصمیم به بازگشت گرفته‌ن
قسمت هفتم: بچه‌ی شهید *
تو این قسمت با کسانی صحبت کردم که پدرشون در جنگ هشت‌ساله ایران و عراق شهید شده و از مرزی گفتن که این اتفاق بین اونها و بقیه مردم کشیده.
قسمت هشتم: پا به سن گذاشته *
با کسانی صحبت کردم که با افزایش سن، از طرف آدمهای دیگه با تبعیض‌های پیدا و پنهانی که محورشون سن‌گرایی بوده مواجه شده‌ن
قسمت نهم: غیرتهرانی‌ها
تو این قسمت با کسانی صحبت کردم که برای کار، زندگی و تحصیل از شهرهای دیگه به تهران مهاجرت کردند و به خاطر مهاجر بودن از آدمهای دیگه احساس فاصله می‌کنند
قسمت دهم: بعد از آزادی *
قسمت دهم رادیو مرز درباره فاصله‌ایه که زندانی‌های سیاسی با اطرافیان احساس می‌کنند و تاثیری که این زندان روی خانواده و بخصوص بچه‌ها می‌ذاره. این قسمت قراره یک بخش تکمیلی هم درباره زندانیان غیرسیاسی داشته باشه که در آینده منتشر خواهد شد.

پیشنهاد من: تمامی قسمت‌ها خوب بودند اما فرزند شهید، بعد از آزادی و پا به سن گذاشته‌ها را بیش‌تر از بقیه پسندیدم، اگر فرصت شنیدن همه‌ی قسمت‌ها را ندارید از این چند قسمت شروع کنید.

از کجا رادیو مرز را بشنویم؟ بهترین راه دریافت هر پادکستی استفاده از اپلیکیشن‌های پادکست هست، که بهترین این اپلیکیش‌ها برای اندروید (از نظر من) Podcast Addict برای ویندوز نرم افزار Clementine هست. کافی است این اپلیکشن‌ها را نصب کنید و آن‌جا رادیو مرز را به فارسی جستجو کنید، اما برای شنیدن رادیو مرز راه‌های ساده‌تری هم هست مثلا کانال تلگرام رادیو مرز(@radiomarz) و یا دانلود از اپلیکیش فیدیبو و یا شنیدن آنلاین از سایت ناملیک

پی‌نوشت: اگر از هیچ کدام از راه‌های بالا قادر به شنیدن رادیو مرز نبودید، به من اطلاع دهید تا بیش‌تر راهنمایی‌تان کنم.




۱۰ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰

پویش درخواست از بیان برای توسعه خدمات بلاگ

فاطمه نویسنده‌ی خوش قلمِ بلاگی از آن خود من را به پویشی دعوت کرده که از این‌جا شروع شده است و قرار است شرکت‌کنندگان در این پویش خدمات جدیدی را از مدیران بیان بخواهند.

اما اجازه بدهید این پویش را به گونه‌ی دیگری تفسیر کنم: این پویش در واقع اولین هشدار جدی به بیان است که اگر دستی نجنباند به زودی بخش بزرگی از کاربرانش را از دست خواهد داد. چرا که اگر بلاگ نویسان رنگ و بوی کهنگی را در این سرویس دهنده نمی‌دیدند هرگز چنین پویشی یا شروع نمی‌شد و یا از آن استقبال نمی‌شد و ادامه نمی‌یافت.


این وبلاگ را سال ۹۵ راه اندازی کردم اما جدی نوشتنم شش ماهی بیش‌تر عمر ندارد اما در همین مدت کوتاه هم چندتایی از مطالبم غیر مرتبط با این پویش نیست: مثلا در مطلبی مفصل در مورد ویژگی مشترک نرم‌افزارهای وطنی نوشتم و این‌که چرا نمی‌شود به آن‌ها دل بست و از تجربه‌های بدم در استفاده از ایمیل نوآور، وبلاگ پرشین‌بلاگ و بازی کلاب فوتبال من نوشتم. در مطلب دیگری ایراد در سیستم آمارگیر بیان را با ذکر مثال تذکر دادم، لینک مطلب را در وبلاگ‌های مدیران فرستادم اما هیچ جوابی نگرفتم.


می‌گویند بزرگ ترین اشتباه کسی که خرش از پل گذشته این است که فکر می کن پل دیگری پیش رویش نیست، حال آن که در عصر جدید زهی خیال باطل.


من زمان معرفی فایرفاکس ۲ را به خاطر دارم که اسمش تازه بر سر زبان‌ها افتاد، همین‌طور معرفی کروم را، حالا کروم به نسخه‌ی ۶۹ رسیده و فایرفاکس به ۶۷. نرم‌افزار خوب را به قابلیت‌هایش در زمان ارائه نمی‌شناسند، هماهنگی‌اش با نیاز‌های روز و به روزرسانی‌‌هایش مهمترین نکته است. وگرنه رانتی بزرگ‌تر از نصب نرم‌افزار به صورت پیش‌فرض بر روی ویندوز وجود دارد؟ حتی این رانت به اینترنت اکسپولرر کمکی نکرد و به خاطره‌ها پیوست. چون نیاز روز را نشناخت.


بخشی از موفقیت سرویس‌های وبلاگی در ایران به خاطر فیلتر شدن وردپرس، بلاگر و مدیوم بوده، واقعیتی که نمی‌توانید انکارش کنید، متاسفانه برخی برای شکست رقیبان داخلی‌شان هم به همین شیوه‌ی ناجوانمردانه روی آورده‌اند، نوشته بودم که چطور بلاگفا نظرات وبلاگنویسان بیان را سانسور می‌کند. دل به این موارد خوش نکنید که هر روز، روزی دیگر است و همیشه درها روی یک پاشنه نمی‌چرخند.


کافی است، اگر در خانه کس است یک حرف بس است، پیشنهادات من:


- بروید به سمت متن باز: انتظار ندارم کاری به یکباره انجام شود، اما قدم به قدم می‌شود پیشرفت و شد شبیه به وردپرس، زمینه‌ای فراهم کنید که بشود برای این‌جا پلاگین نوشت، API بیان را ارائه کنید. مطمئن باشید اگر چنین کنید، آن‌قدر برنامه‌نویس خوش فکر و خلاق داریم که سرویس شما را به رایگان به چیزی بدل خواهند کرد که توانایی جذب وبلاگ نویس غیر فارسی زبان هم خواهید داشت. آنگاه وظیفه‌ی شما می‌شود تامین منابع و امنیت خدمات.

اگر چنین کنید نیازی به پیشنهادهای بعدی نیست همه چیز خود به خود به دست دیگران درست خواهد شد.


- شبکه‌ی اجتماعی وبلاگنویسان: من به بیان علاقمند شدم برای حلقه‌های دوستانه‌اش به خاطر این ستاره‌ای که نوشته‌های دوستانم را به من یادآوری می‌کند برای همین ستاره‌ای که این نوشته‌ی فاطمه را به من نشان داد. اما خود می‌دانید که این ستاره بسیار ابتدایی است. اگر وبلاگی دو مطلب پیاپی بنویسد نوشته‌ی قدیمی‌تر مخفی خواهد ماند؛ اصلاحش کنید. این امکان را فراهم کنید تا نویسنده‌ها را منشن کنیم، هشتگ بگذاریم، ترندها را پیگیری کنیم.


- سیستم آمارگیر: من پول دادم و سرویسی خریدم که تعداد آمارهای بیش‌تری برای من نشان داده شود، اما باور کنید هیچ تغییری در نتیجه ندیدم. سیستم آمارگیر بسیار ابتدایی است مشکل دارد، به ترافیک ورودی دقت کنید نیمی از آن‌ها نوشته از blog.ir/panel اما از پنل کاربری چه کسی؟ خدا می‌داند، منبع بخش بزرگی از لینک‌ها گوگل است اما اینکه چه کلماتی جستجو شده‌اند، با تعداد ورودی این لینک‌ها منطبق نیست. خود بهتر می‌دانید بخشی از این مشکل به خاطر سیستم redirectی هست که از آن استفاده می‌کنید. لطفا اصلاحش کنید.


من از فاطمه، محسن، الهه، فرشته و سمیرا دعوت می‌کنم به این پویش بپیوندند و بنویسند بلکه بیانی‌ها را با نوشته‌هایشان از خواب بیدار کنند.

۹ نظر موافقین ۸ مخالفین ۰

یک اعتراف کوچک

محسن نوشته بود خانواده‌اش به حریم شخصی او احترام نمی‌گذاشتند و چند بار بعد از خواندن دفترچه‌ی خاطراتش سرزنشش کرده‌اند، به همین خاطر چندبار در دوران راهنمایی سعی کرده برای نوشتن خاطراتش از یک الفبای ابداعی استفاده کنه، اما چون در خواندن خط ابداعی خودش مشکل داشته، کارش را ادامه نداده.

این نوشته‌ی محسن خاطره‌ای را برایم زنده کرد؛ سال دوم دبیرستان یک کتاب خودآموز زبان روسی پیدا کرده بودم و با یاد گرفتن الفبای سیریلیک، پای تخته در مورد معلم‌ها دری وری می‌نوشتم. و از آنجا که بعضاً حروف مشابه الفبای لاتین و سیریلیک آوای متفاوتی دارند هیچ کس نمی‌تونست حدس بزند چه چیزی نوشته‌ام (الحمدلله سال ۸۱ دسترسی به اینترنت رایج نبود)

نکته مهم: اگر یک تاجیک نوشته‌های من را می‌دید متوجه میشد چه چیزی نوشته‌ام، تاجیک‌ها فارسی صحبت می‌کنند اما فارسی را بجای رسم‌الخط رایج با الفبای سیریلیک می‌نویسند.

پی‌نوشت: قسمت نظرات این مطلب مکان مناسبی برای اعترافات شماست.

۹ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰