من هیچگونه توانایی در زمینههای هنری ندارم و متأسفانه دانش خاصی هم در این حوزهها کسب نکردهام، اما به باور من، آنچه یک اثر هنری را از سایر آثار متمایز و برجسته میسازد، صرفاً مهارت تکنیکی هنرمند نیست، بلکه پیامی است که او میخواهد از طریق خلق آن اثر بیان کند.
اجازه بدهید منظورم را با یک مثال روشنتر کنم:
نقاشی معروف «جیغ» از ادوارد مونک را در نظر بگیرید. بهزعم من (که البته ممکن است این نظر چندان دقیق نباشد)، شاید از نظر تکنیکی، یک نقاش عادی هم بتواند اثری با کیفیتی مشابه خلق کند.
اما آن ایدهی منحصربهفرد و آن احساس عمیق، فقط از ذهن مونک برمیآید، نه از هر نقاشی.
در واقع، این ایده است که «جیغ» را به یک شاهکار تبدیل میکند نه صرفاً تکنیک اجرا.
در مقابل، بسیاری از نقاشیهایی که از لحاظ فنی بینقصاند و حتی به عکس شباهت دارند، هیچگاه به شهرت یا تأثیرگذاری دست نمییابند.
یادم هست پیشتر کتابی خوانده بودم با عنوان «در جهت عکس: ۳۹ عکس، ۳۹ جستار» نوشتهی یوریک کریممسیحی؛ مجموعهای از نوشتهها دربارهی ۳۹ عکس.
نکتهی جالب این بود که اگر کسی از من میخواست یکی از آن عکسها را توصیف کنم و سپس توضیحات نویسنده را بخوانیم، احتمالاً هیچ شباهتی میان برداشت من و نگاه او پیدا نمیکردید.
در یکی از جستارها، بهویژه دربارهی تصویری از یک درِ قدیمی و نیمهباز نوشته بود، که هنوز هم بهوضوح یادم مانده. نویسنده با چنان دقت و عمقی به آن عکس نگاه کرده و دربارهاش نوشته بود، که هنگام خواندنش حیرتزده شدم؛ و آنجا بود که با خودم فکر کردم: تفاوت من با یک هنرمند چقدر زیاد است؟
چه چیزهایی در آن تصویر بود که من ندیدم، و او با نگاهی عمیق و متفاوت، کشفشان کرد؟ چرا نگاه او قادر است معنا را از دل سکوت یک درِ نیمهباز بیرون بکشد، اما چشم من از کنار آن بیتفاوت میگذرد؟
اما چه شد که دوباره یاد آن کتاب افتادم؟ راستش مدتیست که یک فروشگاه تخصصی پازل راهاندازی کردهام، همراه با یک وبسایت و صفحهای در اینستاگرام برای فروش آنلاین.
تصاویر چشمنواز روی جعبههای پازلها که اغلب برگرفته از آثار نقاشان بزرگ دنیا هستند، مرا به یاد حالوهوای همان کتاب انداختند.
با خودم گفتم بد نیست فرصتی فراهم کنم تا دربارهی موضوع این تصاویر، که هرکدام روایتی در دل خود دارند، بیشتر بخوانم و اگر شد، اینجا دربارهشان بنویسم. شاید برای شما هم این سفر در دل تصویرها، جالب و الهامبخش باشد.
وقتی دربارهی یک اثر هنری میخوانی و درک عمیقتری از آن پیدا میکنی، لذتی که از تماشای آن میبری نیز چند برابر میشود.
همین حالا یادم آمد که هر بار فیلمی از فلینی میدیدم، بعد از تماشا سراغ نقدها و تحلیلها میرفتم؛ آنوقت صحنههایی که شاید در لحظه فقط از کنارشان گذشته بودم، دوباره در ذهنم جان میگرفتند، و تازه میفهمیدم چه شاهکاری دیدهام.
این بازگشت دوباره به اثر، با نگاهی تازه، یکی از زیباترین تجربههای هنریست.
اگر علاقهمندید، نگاهی بیندازید به این پازل ۱۰۰۰ تکه از برند D-Toys؛ در نوشتهی بعدی، با هم داستان نقاشیای را که روی جلد آن قرار گرفته مرور خواهیم کرد.
در پینوشت این مطلب مختصرا در مورد فروشگاه پازل جیگ جوی نوشته بودم.