عالمه مطلبی نوشته با عنوان «ملت همیشه در صحنه» و یکی از رذالت‌های اخلاقی جامعه که او را  آزارده خاطر کرده توصیف کرده، «قضاوت کردن دیگران» و آرزو کرده که کاش شنل هری‌پاتر در دنیای واقعی هم بود تا او خودش را دید این بداخلاقان مخفی می‌کرد.

این چندمین مطلب مشابهی بود که اخیرا در این زمینه می‌خواندم، بیرون از فضای مجازی هم بارها از اطرافیانم شنیده‌ام که از انجام کار دلخواهشان را به خاطر نگاه و قضاوت دیگران منصرف شده‌اند.


اما این نظر من نیست، من فکر می‌کنم پوشیدن شنل هری‌پاتر کار درستی نیست، این که من به خاطر قضاوت‌های نابجا از علاقه‌ام صرف نظر کنم یعنی حکم این قاضیان بی‌شمار اطرافم را بی‌چون و چرا پذیرفته‌ام.

چند سالی است مسیر چند کیلومتری خانه تا محل کارم را با دوچرخه طی می‌کنم،  دوچرخه‌سواری را دوست دارم، با نشاط به محل کار می‌رسم، عقلم هم این کار را تایید می‌کند می‌گوید برای سلامتی‌ام مفید است. اما دیگران چه فکر می‌کنند؟ مهم نیست، یک بار همکارم می‌گفت، در این مسیر، هر روز چند هزار نفر عبور می‌کنند، همه هم با موتور و ماشین و اتوبوس، و فقط تو با دوچرخه‌ای، مثل بقیه باش، به تو می‌گویند خل. جواب دادم، از این قضاوتشان خوشحالم، منفی در منفی می‌شود مثبت.

عزیزی می‌گفت من از این که دیگران غیبتم کنند خوشحال هم خواهم شد، من امروز حرفش را بهتر درک می‌کنم.

موقع دویدن‌هایم هم بارها مسخره‌ شده‌ام. من هم می‌توانستم بجای دویدن در جاده‌ای که دوستش دارم، بروم در یک باشگاه تا بجای تمسخر دیگران روی تردمیل بدوم و بجای قضاوت‌های دیگران بوی عرق تن بدنسازان را تحمل کنم، اما این کار را نکردم، چون من هستم که برای خودم تصمیم  می‌گیرم و پوزخند علافان کنار جاده برای من اهمیتی ندارد. حتی قدرت می‌گیرم برای ادامه مسیر، با این کار اراده و برتری خودم را به او هم نشان خواهم داد، انگار رقیبی که شکستش داده‌ام.