شهر ما با حدود ۵۰ هزار نفر جمعیت کتابفروشی نداشت، یعنی قبلا داشته ولی آنها هم کم کم فقط کتابهای دانشگاهی و کمک درسی آوردهاند و بعدا هم شدهاند لوازمالتحریری تنها.
با یکی از آن قدیمیهایشان صحبت میکردم میگفت از شروع کارم تا اواسط دهه هفتاد کتاب هم میفروختیم ولی از آن به بعد دیگر هر چه آوردیم ماند روی دستمان؛ دهه شصت فروش کتاب عالی بود.
البته در سطح شهر کتابخانهی عمومی هست که آرشیو خوبی بخصوص در حوزهی ادبیات کلاسیک و کتب مرجع دارند ولی نمیدانم چرا از یک سالی به بعد شدهاند دشمن انتشاراتیهای درست و درمان، اعتنایی به تازههای نشر هم ندارند.
اما جدیدا یک جوان کاری در حد توانش کرده، در لوازمالتحریریاش چند قفسه کتاب هم اضافه کرده، با خوش سلیقگیاش بهترین کتابها را گلچین میکند تا برای فروش عرضه کند و با این کار توانسته کمیت را با کیفیت کتابهای موجودش جبران کند. خیلی هم باهوش و تیزبین هست و سعی میکند کتابهای مورد پسند مشتریان همیشگیاش را بشناسد و کتابهایی در آن ژانرها را همیشه موجود داشته باشد. ولی خب هنوز که هنوز است دخل مغازه از فروش لوازمالتحریر تأمین میشود و شاید کتابها دلخوشی او و اندک مشتریانش هستند.
به او گفتم میترسم به زودی حوصلهات سر برود و کتابها را جمع کنی، گفت فعلا سعی میکنم طاقت بیاورم. گفتم باید کاری کنیم، گفتم من هر کاری از دستم ساخته باشد انجام خواهم داد، تبلیغ میکنم چهره به چهره و فکرش را کردم و گفتم در مورد کتابهایی که میخوانم چند سطری خواهم نوشت شاید گروه بیشتری را با خودمان همراه کنیم.
کارم را با نوشتن در مورد کتابهای داستان فوتبالیستها و ساپیینس شروع کردم، همان ها که اینجا و آنجا قبلا نوشته بودم، البته با اندکی تفاوت، آخر هر نوشته هم آدرس کتابفروشیاش را نوشتم و فرستادم به تلگرامش تا بگذارد داخل کانال کتابفروشی، متن را برای یک سایت محلی پر بیننده هم فرستادم. آنها هم منتشرش کردند.
دیروز پیام داد یکی آمده و سراغ کتاب ساپیینس را گرفته، قند در دلم آب شد.
این هم از سومین مطلب که در مورد کتاب «شازده کوچولو» برای کانال این کتابفروشی نوپا نوشتم:
این که من بخواهم کتاب «شازده کوچولو» را معرفی کنم همانقدر کار مسخرهایست که بگویم میدانید تیم فوتبال یک ورزش تیمی توپی است!؟ اما متاسفانه آنقدر کتابخوانها کم شدهاند که میشود پرفروشترین و پرترجمه شدهترین کتاب دنیا را معرفی کرد و انتظار داشت که برای گروهی از خوانندگان حرف تازهای زده باشی درست مانند اینکه اینجا بخواهم در مورد قوانین ورزش کرلینگ صحبت کنم.
البته بر عکس کتاب، گوشیهای هوشمند و شبکههای اجتماعی میان مردم فراگیر شدهاند، که میتوان اطمینان داشت که B612 را میشناسند اما به عنوان نام یک اپلیکیش و نه سیارهی کوچکی که شخصیت اصلی داستان ساکن آنجاست و همین طور احتمالا جملات زیبای گفتگوی شازده کوچولو و گل سرخش را بارها بین گروهها و کانالهایشان رد و بدل کردهاند بی آنکه بدانند ماجرایش از چه قرار است.
بگذریم کار من تاسف خوردن نیست من باید برای مهجوریت کتاب کاری کنم، بنا به آن چه که قادر به درک آنم و از دستم ساخته است. شازده کوچولو نوشته «آنتوان دو سنت اگزوپری» را انتخاب کردهام چون هم کتاب خوشخوانی است که هم دانشآموز نوجوان ما از خواندنش لذت خواهد بود و هم بزرگسالان ما. متن داستان هم سراسر بیان عشق، دوست داشتن، امید و وفاداریست که همهی ما محتاج آنیم که این احساسات را در خودمان بپرورانیم.
شازده کوچولو تا به حال به بیش از ۳۰۰ زبان و گویش مختلف ترجمه شده و در ایران هم بیش از ۱۰ ترجمه از این کتاب موجود است. که ترجمه احمد شاملو و محمد قاضی و ابوالحسن نجفی از مابقی مشهورترند و بیشتر از آنها استقبال شده است.