امروز فایل پیدیاف ۱۸ صفخهای با عنوان«خاطرات نجف دریابندری از مرتضی کیوان» را خواندم، دوستی که از احوالاتم خبر دارد، آن را برایم فرستاده بود، نوشته بود: «شاید برایت جالب باشد»، از او تشکر کرده بودم و پیشاپیش گفته بودم همینطور خواهد بود و همین طور بود.
نمیدانم این ۱۸ صفحه را از چه کتاب یا مجلهای جدا کرده بودند، ولی بالای صفحات زوج نوشته شده بود «نجف دریابندری» و بالای صفحات فرد تا یک جایی نوشته بود «یک گفتگو» و از آنجا به بعد نوشته بود «زندگی».
مرتضی کیوان را تا قبل از خواندن پیر پرنیان اندیش نمیشناختم، در آن کتاب فصلی مفصل به او پرداخته بود و شاید تنها شخصیتی بود که بدون نقطه منفی سراسر آرمانی توصیف شده بود، شاید تنها چیزی که در کتاب پیرپرنیان اندیش در نظر سایه(هوشنگ ابتهاج) به مانند او در کمال مطلق وصف شده است آواز استاد شجریان است.
مرتضی کیوان نه تنها از دید نجف دریابندری و سایه که از دید بسیاری از هم عصران آنها به معنای واقعی کلمه اسطوره بوده است و نه تنها در متون باقی مانده از دهه بیست و سی که سالها پس از آن همچنان از او به نیکی یاد میکنند. خودتان ملاحظه بفرمایید.
اما چه میشود که یک جوان تودهای که در سی سالگی اعدام شده است که به قول دوست دارانش هنوز فرصت کشف استعدادهایش را هم نیافته و چیز چندانی هم از او وجود ندارد، اینچنین محبوب قلبها میشود و از او به نیکی یاد میکنند.
از جمع دوستداران او تعداد زیادی نیستند که مانند سایه همچنان مارکسیسم را نظامی ایدهال برای بشریت بدانند، بسیاری از آن ایده گذشتهاند و افکار آن زمانشان را اشتباه میخوانند اما این عبور فکری و عقیدتی ابدا هیچ تاثیری در ارادتشان به مرتضی کیوان نداشته است.
وقتی که اون لینک ویکی پدیا رو خوندم برام خیلی جالب بود که چنین آدمی با اینطور قابلیت ها باید اعدام بشه...البته این جمله هم خیلی برام جالب بود:
"وی تنها غیرنظامی بود که اعدام شد."
در مجموع میتونم بگم استعداد های زیادی رو کشتیمـ...