توی اولین مطالب این وبلاگ در مورد پای چوبین نوشته بودم، اگر حوصلهاش را داشتید آن را بخوانید. امشب وقتی دو لحظه با خودم خلوت کردم به یاد آن افتادم.
در عصر ارتباطات یافتن خوراک خوب مناسب بحث و جدل برای استدلالیون آسان است. از دلیل منطقی و غیر منطقی بگیر تا حرف فلان و ارجاع به فلان نظریه. اما دریغ که نمیدانند چه پل مستحکمی را به دست خودشان نابود میکنند.
انسان به سکویی، سقفی، آسمانی، پناهی، آهی، اشکی، دوستی، قادر مطلقی احتیاج دارد. تمام فلسفهها و دلایل را بریز دور
یادم نیست کجا خواندم ولی در ذهنم مانده
«حتی اگرخدایی وجود نداشته باشد بهتر است یک خدا را اختراع کنیم» چیزی با این مضمون بود.
وقتی باورها و آیین ها و اعتقادات قدیمی مردم که سینه به سینه از ابتدای جهان تا به حال رسیده رو انکار کنیم تا مثلا به حقیقت برسیم یک حفره بزرگ در روح مردم ایجاد میشه.
بی دلیل نیست بعد از اینکه خدا را از مردم گرفتند و باورهای قدیمی را افسانه و خرافات خواندند با سینما برای پر کردن این حفره هدست به افسانه سازی و قهرمان سازی و آیین های جدید ساختن میزنند..چون این نیاز روح انسان هست.که به جایی کسی و نیرویی ماورایی اعتقاد داشته باشد.