بعد از مدتها ننوشتن، نوشتن یک متن منسجم و یکپارچه برایم ممکن نیست به خصوص برای منی که وقتی انگشتانم به نوشتن گرم بودند هم از پسش بر نمیآمدم. پس به بزرگواری خودتان این چند پاره را قبول بفرمایید.
الف) چون میدانم اکثر شماها حوصله خواندن تا آخرش را ندارید همین اول باید بگویم که طاقچهی گرامی کتاب گرانسنگ پیرپرنیان اندیش را آن هم با با قیمتی ارزان که با تخفیف ۵۰ درصدیاش ارزانتر هم میشود عرضه کرده است، دم طاقچه و دم نشر سخن گرم. قطعا هستند کسانی مثل من که مشتاق چنین کتابهایی هستند و زور جیبشان به پرداخت ۳۷۰ هزار تومن قیمت نسخهی فیزیکیاش نمیرسد. واقعا که دم طاقچه نشر سخن گرم.
مجموعهی دو جلدی پیر پرنیان اندیش مصاحبهی مفصل میلاد عظیمی و عاطفه طیه است با استاد هوشنگ ابتهاج متخلص به الف. سایه، جلد اول استاد در مورد زندگانی خود و ارتباطش با شاعران و شاعری حرف میزند و جلد دوم کامل به موسیقی میپردازد(شاید هم بالعکس) در ضمن جلد دوم شامل حدود ۲۰۰ صفحه عکس هم میباشد.
از نظر من این کتاب تاریخ معاصر فرهنگ و هنر ایران زمین است.
ب) آخرین کتابی که میخواستم بخرم و نخریدم «کتاب مستطاب آشپزی از سیر تا پیاز» نوشتهی مرحوم نجف دریابندری بود، راستش علاوه بر ۴۵۰ هزار تومان قیمتش، اینکه واقعا احتیاجی بهش نداشتم هم بیتاثیر نبود، هوسی بود که به سختی خودم را کنترل کردم تا بر آن چیره شدم. اولین کاری که از این بزرگوار خواندم ترجمهی کتاب طنز «چنین کنند بزرگان» نوشته«ویل کاپی» بود که از کسی شنیدم این کتاب را به سبک ذبیحالله منصوری ترجمه کردهاند یعنی نوشتهاند و منصوبش کردهاند به شخصی دیگر، البته من خودم هم به این شنیده اعتقاد چندانی ندارم.
نجف دریابندری عزیز روحت در آن دنیا شاد باشد که روحیهی ما را با این ترجمهات در این دنیا شاد کردی.
ج) این هفته برای اولین و دومین بار بعد از ده سال امتحان دادم، بله بعد از ۱۰ سال، سال اولش که اجنه نگذاشتند ادامه تحصیل بدهم، احتمالا چند سال پس از آن سال را هم اگر سعی میکردم با جواب رد اجنه مواجه میشدم سالهای پس از آن را هم خودم نخواستم و امسال تنبلی را کنار گذارده(باور نکنید) و در دورهی ارشد ثبت نام کردم، این دو امتحان هم امتحانات میانترم ترم یکم بودند.
و جالب اینکه برخلاف انتظار خودم امتحانات بدی هم نبودند، که البته آنلاین بودن این امتحانات و داشتن کتاب در کنار دستم بیتاثیر نبودند.
د) یک شبکهی اجتماعی کوچکی همین حوالی در گوشهای از اینترنت هست که سر جمع کاربرانش، ایرانی و خارجی به هزارتا نمیرسد، یعنی من باور نمیکنم که بیشتر باشند، و من میخواهم پشت سر یکی از کاربرانش(که از این به بعد ایکس خطابش خواهم کرد) اینجا حرف بزنم، راستش را بگویم میخواهم غیبتش را بکنم، حالا چون شما نمیشناسیدش اشکالی ندارد و گناه غیبتم در حد کراهت غرغر کردن کم میشود.
یکی آنجا نوشته بود دلم ابتهاج میخواهد، ایکس کامنت گذاشته بود من خیام میخوام. در جای دیگری نوشته بودند خیلی غم انگیز است که اکثر حیوانات آفریقا به خاطر شکار در حال انقراض هستند، کامنت ایکس این بود که حیوانات ایران هم منقرض میشوند. دیگری نوشته بود خدا را شکر که آمار مبتلایان به کرونا در حال کاهش است، بیمارستان شهر ما دیگر بیمار کرونایی ندارد، ایکس نوشته بود دروغ میگویند...
نمیدانم از این همه سیاه دیدن زخم نمیشود؟