روز اول عید قبل از اینکه بزنم همه چی را ببندم توی گروه دوستان نزدیک که کلاً ۵ نفریم و نزدیک ۱۶ ساله با هم رفیقیم، عید را تبریک گفتم و نوشتم انشالله سال بع قدری خوب باشه که بدیهای ۹۸ هم فراموشتون بشه، رفیقم اومد نوشت، اینقدر ایشالله ایشالله نکن تا جمهوری اسلامی هست ما روی خوش نمیبینیم، به شوخی جوابش دادم با تو نبودم، باز تندتر شد و گفت آخر سال این زِرِت را بهت یادآوری میکنم...
تلگرامم را فعلا دیسیبل کردم، اما الآن بعد از ۵ روز دلم برای اون گروه تنگ شده، از ترم اول دانشگاه رفیقم، هر کسی یک طرف دنیا، ولی با هم موندیم.
مگه من سیاستمدارم؟ مگه کارهایم؟ بابا به والله خودم هم میدونم معجزهایدر کار نیست، حتی با عوض شدن حکومت، ولی مگر ما خوشیهای دیگری نداریم؟ خوشیهای درونی؟ چرا ما اینقدر غرق سیاستیم؟
حرف دیگه: روحیهام خراب شده، بعضی وقتها حس میکنم قلبم داره از دهنم میزنه بیرون، حتی به فکر افتادم برم داروخانه آرامبخش بخورم، راه حل بهتری ندارین؟
سلام :)
شعر بخونید، اونم مولانا :)
دوای هر درد بیدرمانه :)
درد هم از درد او پرسان شده
کای عجب این درد بیدرمان کیست؟!...