عزیزی ذیل ویدئوی کوتاهی که از طلوع آفتاب در زمین از دریچه ایستگاه فضایی بین‌المللی در کانالش به اشتراک گذاشته، نوشته:

این تصویر در عین اینکه شکوه و زیبایی دنیارو نشون می‌ده ، کوچکی و حقارت رو هم نشون می‌ده...
یه زمانی وقتی دعوای دو گروه یا دو نفر رو می‌دیدم با خودم می‌خندیدم می‌گفتم واقعا اون مساله چه ارزشی داره که اینطور دارن تو سروکله هم می‌زنن ... با خودم فکر می‌کردم که انسان وقتی جای «خدا» بشینه خیلی از اتفاقات و دعواها براش خنده دار میشه ...
باور دارم اگر انسان‌ها می‌توانستند «نگاهی از بالا» به همه وقایع و اتفاقات و آنچه که در دنیای ما رخ می‌ده ، داشته باشن... خیلی از باورها به وجود نمیومد ، خیلی از جنگ‌ها اتفاق نمی‌افتاد و حتماً دنیای بهتری می‌داشتیم ... چون با علم به حقارت این دنیا و مافیها، خیلی از ادعاها و دعواها و مسائل جدی دنیای ما، براش شوخی می‌شد که ارزش فکرکردن و جنگیدن نداشت.
فقط یه نگاه محدود و حقیر می‌تونه دنیارو تا این حدی که ماها جدی گرفتیم جدی بگیره.




وقتی این نوشته و تعبیر زیبا را خوندم هوس کردم که من هم حاشیه‌ای کنارش بنویسیم.


 یکی از خوشبختی‌هام اینکه شهر کوچک و خلوتی زندگی می‌کنم، جایی که وقتی دلم برای آسمون تنگ شد به راحتی در اندک زمانی بتونم برم خارج از شهر و توی سکوت و تاریکی بنشینم به تماشای مزرع سبز فلک :)

و زیر گنبد مینا همان چیزی را بارها دیدم که از دریچه‌ی ایستگاه فضایی میشه دید، عظمت دنیا و حقارت ما. اونجا احساس هیچ بودن بهم دست میده، هیچ و بی‌اهمیت. من بی‌اهمیت مشکلاتم هم بی‌اهمیته، احساس آرامش می‌کنم.
این سکه یک روی دیگه هم داره و اینکه من جزوی از این کل بیکرانه هستم، من جایی قرار گرفتم که امکان حیات دارم، من خیلی خوش شانسم. خالق این عظمت من را هم خلق کرده، من تنها نیستم. احساس آرامش می‌کنم.


پی‌نوشت: توی این ویٔدئو شفق قطبی را دیدید؟ از دیدن رعد و برق لذت بردید؟

پینوشت ۲: کاش این عزیز نوشتن را شروع می‌کرد.