برای مراسم سوم بیبی طاهره رفته بودیم بهشت حسین، هوا سرد بود، باد هم میوزید، به یاد یک نوستالژی عیجب دوران کودکیام افتادم، که حدود ۲۰ سال پیش تلویزیون تبلیغش میکرد. به پسر خالهام که کنارم ایستاده بود گفتم: یادته یه وسیلهای بود کلیدش را که میزدی... هنوز کامل توضیح نداده بودم که گفت: آتروپات را میگی؟
تعجب کرده بودم که چطور ذهنم را خونده که ادامه داد، هنوزم هست و دیجیکالا هم چند نوع آتروپات داره(+)، بعد هم در مورد سیستم کاریش صحبت کرد.
بعد توضیح داد از حرکت دستت و سرمای هوای تونسته حدس بزنه چی میخوام بگم.