وبلاگ نویس گرامی آقای اساطیری که علاوه بر دنیای مجازی در دنیای کاغذی هم مینویسند و در پست آخر وبلاگشان نوشتهاند: #ایرانی_بخوانیم
من این هشتگ را اصلا نمیپسندم، کتاب خوانی برای من پلی است برای سفر به دنیای خیال، دنیایی که قید و بندها و محدودیتهای اینجا را ندارد و میتوانم لحظاتی را آن جوری که میپسندم سپری کنم. و این هشتگ میگوید این دنیا را محدود کن، حتی خیال پردازیهات را ببر در جایی که این تعداد محدود نویسنده آن را ساختهاند در حالیکه ماحصل کار این این نویسندههای محدود به خاطر قوانین و مقررات اینجا خود محدودیت داشتهاست. محدودیت در محدودیت. مانند این است که یک کسر کمتر از یک را در کسر کمتر از یکی ضرب کنی و ماحصل کسری بسیار کوچک نزدیک به صفر باشد.
من کتابخوانی را از تماشای فیلم به این دلیل بیشتر دوست دارم که شخصیتها، صحنهها، اتفاقات و همهی چیزهای دیگر داخل کتاب را خودم میسازم و در ذهنم خلق میکنم. اما در فیلم محدود میشوم به انتخاب کارگردان و بودجهی تهیه کننده.
راستش را بخواهید دلیل بزرگ زبان خواندنم هم بیربط به این قضیه نیست. دوست دارم دنیایم را بزرگتر کنم، ترجمهها محدودم میکنند، قوانین مسخره و عرفهای مسخرهتر اینجا دست و پای مترجمین را بستهاند.
دیروز از نرم افزار دهکدهی زبان کتابی را میخواندم در مقدمهاش نوشته بود فصل ۱۴ام به عمد حذف شده است.کنجکاو شدم سرچ کردم دیدم دلایلش همان دلایل مسخرهی پاراگراف بالاست.
پینوشت: توی کتاب بادبادک باز نوشته بود: تنها یک گناه در دنیا وجود دارد آن هم دزدی است. هر گناه دیگر هم نوعی دزدی است. می فهمی چه میگویم؟... آیا سانسور دزدی نیست؟ آیا تشویق به نخواندن کتاب خارجی همینطور؟