۳ مطلب در آبان ۱۳۹۸ ثبت شده است

دو کتاب

به کتاب فروش گرامی سپرده بودم وقتی «بی زمستان» رسید خبرم کند، دو شب پیش اتفاقا در نزدیکی کتابفروشی‌اش بودم که زنگ زد کتابت رسیده، بی‌معطلی رفتم گرفتم و دیروز همه‌اش را یکجا خواندم...


تمام بی‌زمستان را در یک اضافه‌کاری تحمیلی که هنوز ساعتی از آن باقیست خواندم و گذر کسالت‌بارش را التیام دادم،  این کتاب روند رو به اوج سفرنامه‌های ضابطیان را ادامه نداده بود، تاجیکستانش عالی بود، گرجستانش خوب و آذربایجان متوسط شاید هم بد.
نام کتاب هیچ ربطی به این کشورها نداشت و تجربه‌ی شخصی نویسنده بود که حداقل برای یکی از خوانندگان کتابش جذابیتی نداشت.
نویسنده در یکی از سفرنامه‌های نخستینش توصیه کرده بود برای سفر ارمنستان، امارات و مالزی را انتخاب نکنیم. با خواندن این کتاب به این نتیجه رسیدم که باید به این لیست آذربایجان را هم افزود.


این‌ها را علاوه بر گودریدز در اینستاگرامم هم استوری کردم، یک هم دانشگاهی قدیمی خارج نشین برایم نوشت، که مگر در ساعات اضافه‌کاری کار نمی‌کنی؟ برایش نوشتم معمولا در ساعات اصلی کار هم کار بخصوصی ندارم و این اصلا خوب نیست. دخترخاله هم گفت که ارمنستان خیلی هم زیباست، طبیعت بکری دارد و از معماری شهری‌اش خوشش می‌آید. برایش از دلایل ضابطیان برای سفر نکرن به این کشور‌ها نوشتم و آخرش هم گفتم نظرم برایم اهمیت بیش‌تری دارد.


پیش از بی‌زمستان و بعد از موآ یک کمیک خواندم به نام پیونگ یانگ، این هم چند جمله‌ای درباره‌ی آن:

کمیک‌های زیادی نخوانده‌ام شاید کمتر از ده مورد، پرسپولیس مرجان ساتراپی، اختراع هوگو کابره، ماجراهای تن‌تن و داستان فوتبالیست‌ها بهترینشان بوده‌اند.
از بین چند سفرنامه‌ی مصور نشر اطراف پیونگ یانگ را برای شروع خوانش انتخاب کردم چون فکر می‌کردم جذابیت بیش‌تری برایم خواهد داشت اما مطابق انتظارم نبود و به سراغ کتاب‌های دیگر این مجموعه نخواهم رفت... شاید برای کسانی که هیچ چیزی در مورد کره‌ی شمالی و وضعیت ناجورش نمی‌دانند جذاب‌تر باشد.

۵ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰

خوشبخت

آیین خیلی زودتر از هم سن و سال‌هاش توی فامیل زودتر به حرف اومد و شروع به جمله سازی کرد، کلماتی را به کار می‌بره که ما بهش یاد ندادیم و خودش از محیط دریافت کرده.

امروز به مریم می‌گفتم فکر می‌کنم آیین نسبت به هم سن‌هاش خیلی خوشبخته، چون می‌تونه خواسته‌هاش و احساساتش را بیان کنه، ولی اون‌ها نه، اگر چیزی بخوان باید با گریه و ایما و اشاره بفهمونن که خب خیلی سخت‌تره. اما آیین چیزی توی دلش نمی‌مونه، موقع بازی با اسباب‌بازی‌هاش حرف می‌زنه یا اگر چیزی بخواد یا بخواد جایی بره میاد بهمون میگه.


خودم هزاران بار غبطه خوردم به کسانی که قلم خوبی دارن می‌تونن بنویسن، سر ذوقی دارن می‌تونن شعر بگن، هنرمندن می‌تونن نقاشی بکشن، ساز بزنن، آواز بخونن...

۵ نظر موافقین ۱۰ مخالفین ۰

نصف العیش

موآ(سفرنامه‌ی منصور ضابطیان به ویتنام) را خواندم، به قطع و یقین بهتر از ۵ سفرنامه‌ی پیشینش بود. آن‌ها هم خوب بودند اما این یکی بهتر بود و این برتری تغییری است که پله به پله از هر کتاب به کتاب بعدی‌اش حاصل شده. نه تنها قلم منصور ضابطیان روان‌تر شده که احساس می‌کنم در این کتاب تا حد زیادی از خودسانسوری‌اش کاسته بود. مثلا به راحتی غذاهایش و محتویاتش! را توصیف کرده بود، با آنکه در پرانتز گفته بود الکل نمی‌خورد اما در مورد شراب‌هایی به نوشیدنش دعوت شده بود و خواصش نوشته بود.

اما همچنان سفرنامه‌ی ایده‌آل من شاهکار برادران امیدوار است که آنقدر هیجان انگیز و ناب است که عده‌ای آن را خیال پردازی نویسندگانش می‌دانند و نه یک تجربه‌ی واقعی. در موآ هر جا در مورد غذاهای عجیب و غریب می‌خواندم به یاد عبدالله و عیسی امیدوار می‌افتادم که چه خوراکی‌ها و شراب‌هایی را که تجربه کردند. و هرجا از سختی و ترسی صحبت شده بود آن را با آنچه درباره صعود به هیمالیا، ماندن در قطب شمال، گذر از میان بومیان آمازون و آفریقا و هزاران مورد دیگرش که قابل مقایسه نبود، مقایسه می‌کردم و خاطره‌ی خواندن آن سفرنامه برایم زنده می‌شد.

به زودی به سراغ بی زمستان، سفرنامه‌ی بعدی منصور ضابطیان خواهم رفت.

از قدیم گفته‌اند وصف‌العیش نصف العیش. خواندن سفرنامه هم لذت نصفه و نیمه‌ای دارد اما کوتاهی می‌کنم از چشیدن نیمه‌ی دیگر. همتی می‌خواد که امیدوارم حاصل شود.


۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰