۳ مطلب در دی ۱۳۹۸ ثبت شده است

این وطن مصر و عراق و شام نیست*

دیروز پسرم را برده بودم کتابخانه تا بازی کنه، (کتابخانه‌ها الان یک بخش بازی کودک دارند :-)) خودم هم مجله چلچراغ را برداشته بودم و بدون اینکه بخونم داشتم ورق می‌زدم. خانم کتابدار آمدند و پرسیدند، کتاب دنیای سوفی را خواندم یا نه، گفتم خیلی وقت پیش خوندم، چاپ جدیدی از کتاب را به من دادند و گفتند اگر می‌تونی بخون و نظرت در مورد ترجمه‌اش بگو، کتاب از نشر شیرمحمدی بود که تا به حال اسمش را هم نشنیده بودم، همینطور نام مترجمش خانم سوفیا جهان را، چند ورقی از ابتدا و قسمت‌هایی از میانه‌ی کتاب را خواندم، روان و خوب بود، مشکلی نداشت، کتاب را دادم و گفتم، این چند صفحه‌اش خوب بودند، امیدوارم مشت نمونه‌ی خروار باشد.

در همان چند صفحه‌ای که بازخوانی می‌کردم نویسنده‌ی نامه‌های مرموز بدون تمبر و بدون نام فرستنده، از سوفی پرسیده بود که تو کیستی؟ سوفی هم جلوی آینه همین سوال را از خودش کرده بود، که سوفی آموندسن کیست؟ پدرش گفته بود دوست داشته اسمش را سینوهه بگذارد، اگر این کار را کرده بود آیا او الان شخصیت دیگری بود؟

این چند خط من را برد به .... نام‌هایی قراردادی که به ما شخصیت و هویت می‌دهند، یک برچسب ساده. گروه، دسته، ملیت، نژاد، دین، همه و همه در بسیاری موارد چیزی فراتر از یک برچسب ساده نیستند، که به همان سادگی که اسم سوفی ممکن بود سینوهه باشد، به همین ترتیب می‌توانست ما را در دسته و گروه دیگری قرار دهد.اما همین برای همین برچسب ساده چقدر خون ریخته شده، خدا می‌داند.

تعصبات ناسیونالیستی هیچ اصالتی ندارند، اما به نظر یکی از قدرتمندترین نیروها برای جمع کردن و وحدت مردم است. و شاید یکی از مهمترن و تاثیرگذارترین ابداعات بشر، این که از یک زمانی به بعد یادگرفت که خودش را به نام، فلان مکان بنامد. مردمان دو روستای مجاور چندین ساعت بحث و جدل و دعوا می‌کنند که تک درخت میان دو روستا را متعلق به خودشان بدانند، هرچند که بود و نبودش هیچ تاثیری برای این سو و آن سو ندارد. اگر این درخت بجای فعلی‌اش در میانه‌ی یکی از دو روستا بود دیگر اهمیتی نداشت. داستان اسطوره‌ها و قهرمانان هم مانند همان تک درخت میان دو روستا است.

بارها از زبان مردمان شهرم شنیده‌ام که گفته‌اند باید تلاش کنیم فلانی رای بیاورد، قرار نیست کاری برایمان بکند، اما اگر منفعتی هم دارد و از رانتی هم می‌تواند استفاده کند، برای همشهری‌مان داشته باشد.

این تعصبات به نفع کیست؟ به ضرر کیست؟ در موردش فکر کرده‌اید؟

پی‌نوشت: عنوان این مطلب از شعری از شیخ بهایی است، که می‌خواهد در مورد حب‌الوطن من الایمان که حدیثی است منسوب به پیامبر توضیح دهد:

گنج علم «ما ظهر مع ما بطن»

گفت: از ایمان بود حب الوطن


این وطن، مصر و عراق و شام نیست

این وطن، شهریست کان را نام نیست


زانکه از دنیاست، این اوطان تمام

مدح دنیا کی کند «خیر الانام»


حب دنیا هست رأس هر خطا

از خطا کی می‌شود ایمان عطا


ای خوش آنکو یابد از توفیق بهر

کاورد رو سوی آن بی‌نام شهر


تو در این اوطان، غریبی ای پسر!

خو به غربت کرده‌ای، خاکت به سر!


آنقدر در شهر تن ماندی اسیر

کان وطن، یکباره رفتت از ضمیر


رو بتاب از جسم و، جان را شاد کن

موطن اصلی خود را یاد کن


۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰

شیوه‌ی رندان نسخه‌ی سال‌های پایانی قرن ۱۴ هجری شمسی

۱- مدت‌هاست تصمیم گرفته‌ام که در هیچ جایی که رنگ و بوی سیاست دارد نباشم، چه در جایی رسمی با اسم و عنوان و تابلو و بنر مشخص و چه در میان دوست و آشنایی که دارند در مورد فلان سیاستمدار حرف می‌زنند، نمی‌گویم کار سیاسی نخواهم کرد، چرا که گاه از انجام یا انجام ندادن هر کاری می‌شود برداشتی سیاسی داشت. منظورم این است که کار خودم را خواهم کرد و راه خودم را خواهم رفت. بدون جار زدن.

۲- هفته‌ی پیش بعد از مدت‌ها رفتم کتابخانه، همکار سابقم پیام داده بود که کتاب شعرش را منتشر می‌کند و دعوت کرده بود بروم کتابخانه برای مراسم رونمایی از کتابش.آنجا بودم که یک دوست نچندان نزدیک آمد کنارم نشست و گفت پس فردا همین‌جا جلسه‌ای داریم با عنوان فلان، سعی کن بیایی، موضوع جلسه‌شان جز علاقه‌هایم بود، وقتم هم خالی بود، گفتم شاید بیایم، گفت حتما بیا، فردا و روز بعدترش هم زنگ زد و یادآوری کرد. گفتم می‌آیم. تمایل چندانی برای شرکت نداشتم و اگر اصرار این دوست نبود شرکت نمی‌کردم، اینقدر وقتم را به هزار مشغله‌ی کوچک و بزرگ پر کرده‌ام که سعی می‌کنم فرصت‌های اندک بیکاری را هیچ کاری نکنم. اما اصرار کرد و گفتم می‌آیم و  رفتم.

۳- سطح جلسه متوسط بود، نه جذاب بود و نه کسل کننده، سخنران را نمی‌شناختم، گفتند هیئت علمی دانشگاه پیام نور است، با سواد به نظر می‌رسید، بربحث مسلط بود. اما جلسه نکات منفی هم داشت که بدترین قسمتش این بود که به سوالات بنا به گرایش سوال کننده پاسخ می‌داد، نه با نظر خود و با قطعیت، اگر دو سوال متضاد از او می‌پرسیدید، هر دو را تایید می‌کرد، حق با شماست، بله حق با شما هم هست و شما و...

۴- امروز متوجه شدم، این آقای ناشناخته کاندیدای نمایندگی مجلس شده، و من مثل بقیه‌ی جمع در پایان آن جلسه، با یک کاندیدای نمایندگی مجلس عکس گرفته‌ام.

۱ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰

جمله سازی با کتاب

- بنا به گزارش گودریدز در سال ۲۰۱۹، تعداد ۴۲ کتاب و ۳۵۴۷ صفحه خوانده‌ام.(تا یاد نرفته بگویم، در این جمله واژه‌ تعداد اضافی است و به لحن محاوره و وبلاگی‌ام نمی‌خواند اما چاره‌ای نبود بایستی هر طور شده بین ۲۰۱۹ و ۴۲ فاصله می‌انداختم، وقتی الفبایی که با آن تایپ می‌کنیم راست به چپ است و اعدادش چپ به راست، این مشکلات اجتناب ناپذیر است.) به حسب ظاهر نسبت به یکی دو سال گذشته، بیش‌تر خوانده‌ام اما به لحاظ سنگینی محتوا شاید بدترین سال کتاب‌خوانی‌ام بوده. هم اینکه اکثر کتاب‌های لیستم، کتاب‌های سطح بندی شده است که برای زبان آموزی خوانده‌ام و هم در میان مابقی کتاب‌ها هم چندان تحفه‌ی دندان‌گیری نداشته‌ام. سال‌های پیش پیر پرنیان‌اندیش، آناکارنیا، سفرنامه برادران امیدوار، دایی جان ناپلئون و امثالهمی در فهرستم داشتم که افتخارم این بود که بگویم این‌ها را خوانده‌ام و چیز قابل شمارشی به معلوماتم افزوده شده است. اما امسال این فهرست تفریبا خالی است، بهترین‌های امسال، ساپی‌ینس یا همان انسان خردمند، سعادت زناشویی، هفته‌ی چهل و چند، صبحانه در تیفانی بوده‌اند.
- اما نمی‌توانم ناراضی باشم، هر چند تعداد کتاب‌هایم اندک بوده‌اند(از نظر خودم) و چند کتاب خوب را هم از نیمه رها کرده‌ام، اما ای این حال نگذاشته‌ام تخیلم گرسنه بماند. در کنار کتاب پادکست گوش داده‌ام. حس می‌کنم هر چه می‌گذرد در انتخاب کتاب تمایلم به غیر داستانی بیش‌تر می‌شود و فیکشن‌ها را با سخت‌گیری بیش‌تری انتخاب می‌کنم، هرچند هنوز کفه ترازو به سمت فیکشن سنگینی می‌کند، اکثر کتاب‌هایی که آرزوی خواندنشان را دارم از این دسته اند.
- خواندن کتاب‌های سطح بندی شده را هم ادامه خواهم داد، هم خالی از تخیل نیستند هم کمک خوبی به ریدینگ و لیسنینگم می‌کنند، سطح زبانم بهتر شده، پادکست‌هایی می‌شنوم که فقط به منظور آموزش ساخته نشده‌اند و حرفی برای گفتن هم دارند حتی به شنونده‌ی انگلیسی زبان و از این بابت خوشحالم، امیدوارم این روند خودآموز سینوسی‌ام  که بیش‌تر مواقع نمودارش در زیر محور Y هست و یا مماس با آن، دوباره روند صعودی بیابد.(شاید بپرسید چطور می‌شود خودآموز منفی شود، این منفی شدن بر می‌گردد به فرار بودن زبان، یعنی وقتی اصلا نخوانی، نشنوی، ننویسی و صحبت نکنی، از ذهنت پاک خواهد شد).
 - ده روز پیش نمایشگاه کتابی این‌جا برگزار شد، با ۶۰ درصد تخفیف، درست خواندید ۶۰ درصد تخفیف و من با اینکه ۴-۵ باری رفتم نمایشگاه، هیچ کتابی نخریدم. تنها کتابی که نخریدنش سخت بود، از سیر تا پیاز کتاب مستطاب آشپزی از نجف دریابندری بود. که خیلی مقاومت کردم نخرم. آن هم با این تخفیف. در مورد بقیه کتاب‌ها با خودم گفتم وقتی فیدیبوک دارم(هکش کرده‌ام(در واقع رامش را عوض کردم و طاقچه و کتابراه و پاکت هم رویش نصب کردم) و می‌توانم همین الان با قیمتی معادل همین تخفیف کتاب بخرم، چرا کتاب کاغذی؟ چرا تخریب طبیعت، از آن حسش و بوی کاغذش هم گذشتم.(بماند که من نصف سال سرماخورده‌ام و دماغ مبارکم بویی استشمام نمی‌کند.
- عجله دارم و متن را دوباره نمی‌خوانم، اگر ایراد نگارشی و یا املایی داشت به بزرگی خودتان ببخشید.
۴ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰